قسم به جان تو ای عشق ای تمامی هست
که هست هستی ما از خم غدیر تو مست
در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست
که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر که نبود
به خمسرای ولایت خراب و باده پرست
به باغ خانه تو کوثری بهشتی بود
که بر ولای تو دل بسته بود صبح الست
در آن میانه که مستی کمال هستی بود
به دور سرمدیات هر که مست شد پیوست
بساط دوزخیان زمین ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
هنوز اشک تو بر گونه زمان جاریست
ز بس که آه یتیمان، دل کریم تو خست
ز حجم غربت تو میگریست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش همیشه آبی هست
هنوز کوفه کند مویه از غریبی تو
زمانه از غم تنهاییات به گریه نشست
دمی که خون تو محراب مهر رنگین کرد
دل تمامی آیینهها ز غصه شکست
* نصرالله مردانی
در غدیر خم , طلوع نور بود ----- خم , تجلی گاه , کوه طور بود
کاروانی شد, مقیم آن زمین ----- کاروان سالار, ختم المرسلین
غرق شادی , جمله افلاکیان ----- خرم و سرمست خیل خاکیان
جبرئیل آورد, پیغام از خدا ----- بر حبیب او, رسول مصطفی ص
گفت آوردم , به فرمان کریم ----- بهر تو اینک پیامی بس عظیم
امتت را آگه از این راز کن ----- عقده از کار دو عالم باز کن
داد فرمان خاتم پیغمبران ----- تا به پا شد, منبری در آن مکان
بر فراز منبر آن , والا مقام ----- کرد حجت بر مسلمانان تمام
گفت پیغمبرص که بعد از من علی ----- رهبر خلق و امام است و ولی
پس بخوانید ای قدح نوشان خم ----- آیه الیوم اکملت لکم
خانه زاد خانه امن خدا ----- شد وصی و جانشین مصطفی
خانه زاد کعبه نوری منجلی است ----- کعبه دلهای مشتاقان علی است
خانه زاد کعبه بر دوشش به شب ----- می برد شام یتیمان عرب
تا مبادا کودکی بی نان و آب ----- سر نهد بر بستر و بالین خواب