منم آن امام مبین
عمار بن یاسر گوید: در یکى از جنگها با امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که به سرزمین مورچگان رسیدیم ، آن زمین پر از مورچه بود، گفتم : یا امیرالمؤمنین فکر مى کنى از خلق خداوند کسى هست که تعداد این مورچه ها را بداند؟
حضرت فرمود: آرى اى عمار، من مردى را مى شناسم که تعداد آنها را مى داند، و مى داند چند عدد از آنها نر و چند عدد از آنها ماده است !
گفتم : کیست ؟
فرمود: اى عمار آیا در سوره یس نخوانده اى : وَ کلّ شى ء احصیناه فى اماممبین ؛
ما همه چیز را در امام مبین جمع کرده ایم .
عرض کردم : آرى اى مولاى من ، خوانده ام .
فرمود: منم آن امام مبین!!!!
از من بپرسید از تمامى حوادث تا قیامت
سلمان فارسى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
علم منایا (تاریخ و کیفیت نابودى افراد) و علم بلایا (بلاهائى که بر افراد یا جوامع نازل مى شود) و علم وصایا (سفارشهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ) و علم انساب (پدر و مادر و اجداد هر کسى ) و همچنین فصل الخطاب (داوریها یا حقایق ) و میلاد ادیان و کفر (تاریخ مومنان و کفار) نزد من است .
منم آن صاحب میسم (میسم وسیله اى است آهنى که حیوان را با آن علامت مى گذارند و گویا منظور حضرت این است که ولایت حضرت ، علامت ایمان و انکارآن علامت کفر است ، و شاید هم این معنى در آخرت به صورت محسوس در چهره افراد ظاهر گردد(منم آن فاروق اکبر (جداکننده بزرگ حق از باطل ) و دولت دولتها، از من بپرسید از تمامى حوادثى که تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و از هر آنچه قبل از من انجام گرفته و از آنچه اکنون در زمان من واقع مى گردد تا آنگاه که خداوند عبادت مى شود.
و چون از حضرتش در مورد علم پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله سؤ ال شد فرمود: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به تمامى آنچه پیامبران مى دانستند و به هر آنچه بوده و هست را تا قیامت عالم بود.
زنگ تفریح 2
ملاقات دوست
چون خداوند متعال اراده فرمود که ابراهیم را قبض روح کند، فرشته مرگ را به جانب او روانه کرد. ملک الموت بر ابراهیموارد شد و سلام کرد. ابراهیم سلام او را پاسخ گفت و از او پرسید: آیا براى قبض روحم آمده اى یا فقط براى اطلاع ؟
ملک الموت گفت : براى قبض روحت آمده ام.
ابراهیم (به لقب خلیل الله و دوستى خدا شهرت داشت و همگان او را بدین صفت مى شناختند. ابراهیم از این اشتهار بهره جست و در این واپسین دقایق زندگى به طرز جالبى دوستى خود و خدا را بهانه کرد و آن را به رخ کشید و) به ملک الموت گفت:
آیا تا به حال دیده شده است که دوستى ، جان دوستش را بگیرد؟
فرشته مرگ از پاسخ ابراهیم درماند و سخن او را به ساحت کبریاى خدا انتقال داد. از مقام ربوبى ، پاسخ ابراهیم صادر گشت که به ابراهیم بگو:
آیا تا به حال دیده اى که دوستى از ملاقات دوستش خرسند نباشد؟ همانا دوست به دیدار دوستش مشتاق است .
حضرت على علیه السلام و منجم
سعید بن جبیر که از یاران با وفاى امام سجاد علیه السلام مى باشد نقل مى کند: یکى از دهقانهاى ایرانى که ستاره شناس بود، هنگامیکه حضرت براى جنگ (با خوارج نهروان ) خارج مى شد به نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت:
اى امیرالمؤمنین ستاره هاى نحس و شومى طلوع کرده است ، و در مثل این روز، شخص حکیم باید خود را پنهان کند، و امروز براى شما، روز سختى است ، دو ستاره به هم رسیده اند و از برج شما آتش شعله ور است ، و جنگ براى شما موقعیت ندارد! حضرت امیر علیه السلام فرمود: واى بر تو اى دهقانى که از علائم خبر مى دهى و ما را از سرانجام کار مى ترسانى ، آیا مى دانى جریان صاحب میزان و صاحب سرطان است ؟
آیا مى دانى اسد چند مطلع دارد؟
مرد منجم گفت : بگذار نگاه کنم و سپس اصطرلابى را که در آستین داشت،درآورد و شروع کرد به بررسى و محاسبه.
حضرت على علیه السلام لبخندى زد و فرمود: آیا میدانى شب گذشته چه حوادثى رخ داد؟ در چین خانه اى فرو ریخت ، برج ماجین شکاف برداشت ، حصار سرندیب سقوط کرد، فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد (یا او را شکست داد) بزرگ یهود ناپدید شد، مورچه گان در سرزمین مورچه ها به هیجان آمدند،پادشاه افریقا نابود شد، آیا تو این حوادث را مى دانى ؟
مرد منجم گفت : نه – امیرالمؤمنین!!!!!
حضرت فرمود:... در هر عالمى هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمد و امشب همین تعداد خواهند مرد، و این مرد و با دست خود به مردى بنام سعد بن مسعدهحارثى لعنه الله که جاسوس خوارج در لشکر حضرت امیر علیه السلام بود اشاره نمود- جزء همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتى حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیرى او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد!
مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقى هستیم و نه غربى ، مائیم برپادارنده محور (دین و هستى ) و نشانه هاى فلک.
و اینکه گفتى از برج من آتش شعله مى کشد بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنى نه بر ضرر من ، چرا که نور آن (آتش ) پیش من است و سوزاندن و شعله اش به دور از من ، و این مساله اى پیچیده است ، اگر حسابگر هستى آنرا محاسبه کن .
زنگ تفریح 1
جبرئیل بر آدم فرود آمد و گفت : اى آدم ! به من فرمان داده اند که از تو بخواهم یکى از سه چیز را برگزینى . پس تو
یکى را برگزین و دو دیگر را رها کن .
آدم گفت : اى جبرئیل ! آن سه چیز کدامند؟
جبرئیل گفت : عقل و دین و حیا.
آدم گفت : من عقل و خرد را برگزیدم .
آنگه جبرئیل خطاب به حیا و دین گفت : دور شوید و آدم را به حال خود واگذارید. آن دو گفتند: اى جبرئیل ما نمى توانیم از او دور شویم ؛ چون به ما دستور داده شده که هر جا عقل باشد ما نیز همراه او باشیم .
جبرئیل گفت : پس به آنچه دستور دارید رفتار کنید. این بگفت و به آسمان پرواز کرد