متحیرم چه نامم شه ملک «لا فتی» را
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تُست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
گزیده ای از غزل مناجات، محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/12/13 | 5:57 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()