سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

مرداد 89 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم

حمد و ثنای الهی 

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شده ها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بی اندازه پاک و بینهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزونبخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده ای را می بیند، و هیچ دیده ای را توان دیدار او نیست. 

بزرگوار و بردبار و بخشنده ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد. 

در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی افکند.

بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آنکه به دیده ها مشهود گردد و لیکن او هر دیده ای را در می یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.

به دیده هیچ بیننده در نیامده تا وصفش ممکن شود و احدی را از چگونگی پیدا و پنهانش آگاهی نیست مگر به همان مقدار که خود (عزّوجلّ) از خویشتن خبر داده است.

و گواهی می دهم: او خدایی است که هستی، آکنده قداست اوست و آغازِ بی آغاز و انجام بی فرجام (همه هستی) به نور او احاطه شده است. 

فرمانش بی مشورت مستشاری جاری و نافذ است و قضا و تقدیرش بی مدد همکاری، بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش، هیچ نقص و بی نظمی نیست.

موجودات را بی آنکه نمونه ای از پیش داشته باشد، ابتکار و خلقت فرمود و بدون کمک هیچ یاوری آنها را بیافرید و در این هنگامه نه او را رنجی و نه نیازی به چاره سازی بود. به ایجاد خلق اراده نموده پس خلق، خلعت هستی یافتند و (به نور وجودش) آشکار شدند. پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست، آن (خدایی) که به صنع خود، اتقان و استواری داد و در مصنوع خود، حسن و زیبایی نهاد. دادگریست که هرگز ستم نکند و بزرگواریست که کلیه امور به او باز می گردد. 

و گواهی می دهم اوست که هستی در برابر قدرتش فروتن و در مقابل هیبتش سر افکنده و تسلیم است.

اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملکها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.

نه او را ضدّی است و نه شریکی. یکتای بی نیاز است. نه کسی زاده اوست و نه او زاده کسی و نه احدی همتا و مانند وی است معبودی یکتا و پروردگاری ارجمند است هر چه خواهد کند و اراده اش بر جهان فرمانرواست. او بر هر چیز و به شمار همه چیز آگاه است. مرگ و زندگی، نیازمندی و بی نیازی به اراده او و خنده و گریه و منع و عطا به خواست اوست. 

ملک و سلطنت، از آن او و ثنا و ستایش، ویژه او و خیر و نیکی به خواست اوست و اوست که بر هر کاری تواناست. شب را در روز، و روز را در شب فرو می برد و خدایی جز او نیست. خدایی بس ارجمند و بسی بخشاینده. به خواهش بندگان، پاسخ می دهد و صاحب بخشش و عطای بزرگ است. به شمار نَفَس جانداران آگاه و پروردگار پری و آدمی است.

کاری بر او دشوار نیست و ناله فریاد خواهان او را به کاری وادار و ناگزیر نمی سازد به ستوه نیاورد او را اصرار اصرار کنندگان. نگهبان نیکان و توفیق بخش رستگان و سَروَر جهانیان است و آفریدگان را سزد که به هر حال، در خوشی و سختی و در شدت و راحت سپاس او گویند و ستایش او کنند.

و اینک من، در هر دشواری و راحت و در هر سختی و سستی ستایشگر اویم و به او و فرشتگان و فرستادگان و کتب آسمانیش، ایمان دارم.

فرمانش را به جان شنوده و فرمان بردارم و در هر کار که او را خشنود و راضی سازد، شتابنده ام. به قضا و حکمش سر تسلیم دارم و به اطاعت فرمانهایش مشتاق و از عقوبت و مجازاتش سخت در هراسم که اوست خداوندی که از حیله اش، ایمن نتوان نشست با آنکه از ستمش جای هیچ بیم و نگرانی نیست. اعتراف می کنم که بنده اویم و گواهی می دهم که او پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من وحی فرموده، به مردم ابلاغ خواهم کرد. مبادا که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید، عذابی که هیچ قدرتی را توانایی دفع آن نباشد که چه بزرگ است نیرنگ او.

فرمان الهی 

نیست معبودی جز او که دستورم داده و اعلام کرده که: << اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده ام کوتاهی کنی، در حقیقت ، به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ من عمل نکرده ای >> و هم او – تبارک و تعالی – حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده ای بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ ¤. ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکرده ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا – جبرئیل u - سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم، که علی بن ابی طالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در این مورد آیه ای دیگر از قرآن را نازل فرموده:

)) إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ))

علی بن ابی طالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را می جوید.

از جبرئیل u خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته اند، آگاهی داشتم؛ همان ها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است:

/ یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللهِ عَظیمً ¤ هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیب جویی من برخاستند و مرا زود باور که هر چه می شنود، بی اندیشه می پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود:

((وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ ((

من هم اکنون می توانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و می کنم. 

ولی اینها همه خدای را از من راضی نمی سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه ((یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...)) یافته ام، به انجام برسانم. 

((حال که چنین است پس)) 

اعلام رسمی ولایت

ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (ع) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.

مؤمن کسی است که به علی (ع) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار می کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.

خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش – محمّد (ص) – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می گویم سپس بعد از من علی(ع) به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت. 

جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(ع) آموخته ام.

ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفته ام به علی(ع)، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته ام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علی(ع) تعلیم کرده ام و اوست امام و راهنمای آشکار.

ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمانهایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از نا پسندیده ها بازتان می دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمی کند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می کرد. 

ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است.

ای مردم! علی(ع)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان علی(ع) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.

پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.

ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمان ها و زمین ها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.

ای مردم! خداوند متعال با این فضیلت ها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست.

ای مردم! علی(ع) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: ((هر کس با علی(ع) به عداوت و دشمنی بر خیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است))؛ پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علی(ع) سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است.



تاریخ : جمعه 89/5/22 | 11:4 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ای مردم! علی(ع) همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان ((جنب الله)) از او یاد کرده و از زبان مبتلایان به دوزخ، فرموده است: ((یا حَسرَتا عَلی ما فرَّطتُ فی جَنبِ الله.))

ای مردم! در قرآن به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، و به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش، پیروی می نمایید.

به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیده ام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفته ام و به شما اعلام می کنم که: 

هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علی(ع) مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابی طالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

ای مردم! علی(ع) و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر می دهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق می کند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمین اند.

به هوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوی او (عزّوجلّ) به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست.

معرفی علی بن ابیطالب(ع)

(رسول خدا (ص) در این هنگام، بازوی علی(ع) بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهای وی، محاذی زانوی پیامبر (ص) می رسید و پس از آن، به سخن ادامه داد):

ای مردم! این علی(ع) ، برادر و وصی من و مخزن علم و خلیفه و جانشین من است بر امّت. علی(ع) مفسّر قرآن، کتاب خداست اوست که مردم را به حق دعوت می کند و اوست که به هرچه موجب رضا و خوشنودی خداست، عمل کننده است. 

اوست که دشمنان حق، در پیکار و ستیز و به فرمانبرداری و اطاعت از خدا، سخت کوش و باز دارنده مردمان از معاصی و نا فرمانیهاست. اوست خلیفه و جانشین رسول خدا، اوست امیر مؤمنان و پیشوا و هادی خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل ((ناکثین)) و ((قاسطین)) و ((مارقین)) است. 

(ای مردم!) آنچه می گویم به فرمان پروردگارم می گویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنی از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد؛ حال می گویم: خداوندا! هرکس که علی(ع) دوست می دارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار. خداوندا! هر کس که علی(ع) انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز. خداوندا! اگر اکنون، علی(ع)، ولیّ تو را به خلافت و جانشینی خود معیّن کردم و امری که موجب اگمال دین و اتمام نعمت تو بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود اینک تو پسندیده ای برای ایشان و فرمودی: (( وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِر?ِ مِنَ الخاسِرینَ)) 

خداوندا! تو را گواه می گیرم و کافیست گواهی تو که من به وظایف تبلیغ و رسالت خود عمل کردم.

اهمیّت مسأله امامت

ای مردم! خداوند عزّوجلّ، کمال دین شما را در امامت و پیشوایی علی(ع) قرار داده است؛ پس هر کس که از او و جانشینان او از فرزندان من که از صلب اویند تا واپسین روز جهان پیروی و اطاعت نکند، به حبط و نابودی اعمال گرفتار گردیده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذّب خواهد بود، نه دیگر عذابش تخفیف یابد و نه مهلت و فرصت نجاتی به او داده شود.

ای مردم! این علی(ع) است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوبتر و گرامی تر است. 

خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خوشنودیم. آیه ای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علی(ع) است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است. آیه مدحی نیست مگر آنکه در مورد اوست و بهشتی که در سوره (( هَل أتی علی الانسان یاد شده، برای اوست، و در نزول آن دیگری جز او منظور نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده است.

ای مردم! علی(ع)، ناصر دین خدا و حامی پیامبر خداست، اوست پارسای پرهیزگار و طیّب و طاهر و رهنما و ره یافته.

پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند.

ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علی(ع) هستند.

خطر انحراف و کار شکنی 

ای مردم! شیطان به حسادت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس مبادا که نسبت به علی u حسد ورزید که اعمالتان یکسره باطل شود و به لغزش و انحراف درافتید؛ که آدم صفوت الله تنها به سبب یک معصیت، به زمین فرو افتاد؛ پس بر شماست که مراقب احوال خویشتن باشید. شما که در میانتان، دشمن خدا نیز هست.

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی u کینه نمی ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(ع) در دل نمی گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(ع) ایمان نخواهند آوردو به خدا سوگند سوره/ وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ... ¤ در شأن علی(ع) نازل شده است.

ای مردم! خدا را گواه می گیرم که در انجام وظایف رسالت فروگذار نکردم و بر پیامبر، جز ابلاغ فرمان حق، وظیفه ای دیگر نیست.

ای مردم! نسبت به خداوند آنچنان که شایسته است پرهیزگار باشید مبادا که جزء مسلمانی دیده از جهان فرو بندید. 

ای مردم! به خدا و پیامبرش باور آرید و به نوری که با او نازل شده ایمان آورید، پیش از آنکه خشم خدای شما را فرو گیرد و به مجازات، رخسارتان به عقب باز گردانده شود.

ای مردم! این نور از جانب حق تعالی در من سرشته شده و بعد از آن در طینت علی(ع) و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه که نوبت به امام قائم، مهدی(عج) رسد و اوست که سرانجام، حق خدا و حقوق ما را از خواهد ستاند؛ که خداوند عزّوجلّ ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصیت کاران و ستمگران حجت قرار داده است.

ای مردم! به شما اعلام خطر می کنم، به هوش باشید که من فرستاده خدا به سوی شمایم و پیش از من رسولانی آمده و رفته اند، آیا اگر من نیز از جهان بروم و یا کشته شوم، به راه پیشینیان خود، باز می گردید؟! ولی هر آنکس که به عقب باز گردد و به جاهلیت اسلاف خود روی کند، زیانی به خداوند نخواهد رساند، امّا پروردگار، سپاسگذاران را پاداش نیکو مرحمت خواهد کرد ای مردم! بدانید که علی(ع) همان کسی است که متّصف و موصوف به سپاسگذاری و شکیبایی است و پس از او فرزندان من که از صلب اویند، به این صفات مزیّن و ممتازند.

ای مردم! مسلمانیِ خود را بر خداوند منّت منهید، که موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابی از سوی او به شما رسد، زیرا که حق در کمین است. 

ای مردم! چیزی نمی گذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند اما این گروه را در روز قیامت یار و مددکاری نخواهد بود.

ای مردم! خدا و پیامبرش از این کسان، متنفّر و بیزارند.

ای مردم! اینان و پیروان و یارانشان، جملگی، در پست ترین دوزخ گرفتار خواهند شد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای این گروه که به تکبر گراییده اند. هشدار باشید که اینان همان ((یاران صحیفه)) اند (اما هر یک از شما باید که در نامه اعمال خود بنگرد گر چه مردم جر تنی چند، نامه عمل خود را از یاد برده اند). ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفه ای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشده اند، حجّت تمام باشد. باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند. گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده ای) این امر را با غصب و ستم، از آن خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کندو از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد و در چنین حال، سزاوار این عذاب گردند که فرمود:

(( سَنُفرِغُ لَکُم أیُّهَا الثَّقَلانَ یُرسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنتَصِران.))

ای مردم! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه پاک و پلید از یکدیگر ممتاز گردند و خدا شما را بر اسرار پنهان، آگاهی نداده و نخواهد داد.

ای مردم! سرزمینی نیست مگر آنکه خداوند، مردم آن را در اثر تکذیب حق، هلاک کرده و چنانکه خود به این معنی اشاره فرموده است:

((وَ کَذلِکَ نُهلِکَ القُری وَ هِیَ ظالِمَ?ٌ)) 

و این علی(ع) امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعده ها کرده و خدا وعده های خود را انجام خواهد داد.

ای مردم! پیش از شما، اکثر مردم نخستین به گمراهی رفتند و خداوند ایشان را هلاک نمود و هم اوست هلاک کننده گروههائی که از این پس می آیند، همچنانکه فرمود: /ألَم نُهلِکِ الأوَّلینَ، ثُمَّ نُتبِعُهُمُ الاخِرینَ، کَذلِکَ نَفعَلُ بِالمُجرِمینَ، وَیلٌ یَومئذٍ لِلمُکَذِّبینَ ¤ .

ای مردم! خداوند، مرا به پاره ای از امور امر کرده و از پاره ای دیگر نهی فرموده است و من نیز علی(ع) را به آن امور، امر و نهی کرده ام؛ پس در حقیقت، او اوامر و نواحی حق را از پروردگار خود اخذ نموده است؛ پس باید که گوش به فرمان او کنید تا از سلامت برخوردار گردید و دستورش را به اجرا گذارید تا به راه هدایت رفته باشید و از آنچه نهی می کند حذر کنید تا به رشد و کمال رسید و خویشتن را بدان گونه که خواست اوست، باز سازید و مبادا که راههای دیگر شما را از پیمودن راه و رویه او باز دارد.

ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شده اید و پس از من، علی(ع) و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت می­کنند و پیوسته روی به سوی حق دارند. (پس از آن سوره حمد را تا پایان تلاوت کرد و به ادامه سخن پرداخت:)

ای مردم! این سوره (= حمد) در شأن من و علی(ع) و فرزندانش فرود آمد و شامل ایشان می گردد همچنین مخصوص آنهاست، ایشان، اولیای خدایند که نه خوفی در دل دارند و نه اندوهی آزارشان دهد، بدانید که حزب الله پیروز است و در برابر، دشمنان علی، گروهی اهل شقاق و نفاق و کینه ورزانی متجاوز و برادران اهریمنند که به منظور فریب و نیرنگ، سخنان بی مغز و آمیخته به رنگ و ریا با یکدیگر نجوا می کنند. 

معرفی دوستان و دشمنان

ای مردم! دوستداران علی(ع) و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده است:

/لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ ... ¤ (سوره مجادله، آیه 22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که نوشته شده در دلهایشان ایمان، و مدد نموده خداوند ایشان را بوسیله فرشته ای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغهائیکه جاریست از زیر آنها نهرهائی برای همیشه در آنجا می مانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خوشنودند.

ایشان حزب خدا و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند!

خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است: 

/ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ ¤.

و نیز می فرماید: ((اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزه اید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید)).

آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید:

((ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد می شوند)).

(و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:) 

((آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در می افتند و غریو جهنم را که می جوشد و می خروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن بر می خیزد، می شنوند)).

و نیز در قرآن آمده: 

/کُلَّما دَخَلَت أمَّ?ٌ لَعَنَت أختَها ¤.

همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است: 

/کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ ¤ 

آگاه باشید که دوستداران علی(ع) و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند. این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود.

ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است. 

دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است. 

ای مردم! من، منذر و ترساننده ام و علی هادی و رهنماست.

ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است.

معرفی حضرت مهدی (عج)

آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ ((مهدی)) است.

آگاه باشید او یاری کننده دین خداست. آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است. آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است. آگاه باشید او منتقم خونهای ناحق ریخته اولیاء خداست. آگاه باشید او حامی دین خداست. آگاه باشید او جرعه نوش دریای ژرف حقایق و معانی است. آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است. آگاه باشید او وارث همه دانشها و محیط به همه علوم است. آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است. آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است. آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است. آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت داده اند. آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد. آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمی شود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد.

آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان.

طرح مسئله بیعت

ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علی(ع) است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما می خواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علی(ع)، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید.

بدانید که من به خداوند تعهّد سپرده ام و علی(ع) در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما می خواهم که با علی(ع) بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است: 

/فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ¤.

حج 

ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است 

/فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما¤.

ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به ان خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانواده ای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است. ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم پوشی می کند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز می کند. 

ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت می شوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود.

ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید.

ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید، این علی(ع) ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیده اند، پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمی­دانید آگاهتان خواهد کرد.

احکام الهی 

آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک بر شمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام می گویم که به حلالها امر می کنم و از حرامها نهی می نمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علی(ع) و امامانی که از نسل من و علی(ع) به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید.

و مهدی(عج)، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود.

ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمی گردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دیگرگون سازید.

آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید می کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سر آغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.

تنها راه هدایت

ای مردم! این قرآن است که امامان پس از علی(ع) را از فرزندان و از نسل او معرفی کرده و من نیز به شما توضیح دادم که علی از من و من از اویم. خداوند در کتاب خود فرموده است:

/وَ جَعَلَها کَلِمَ?ً باقِیَ?ً فی عَقِبِهِ ¤.

و من نیز گفتم: ((تا آن زمان که دست تمسک به دامن این دو امر گرانسنگ (یعنی کتاب خدا و عترت و خاندان من) زده اید، هرگز به گمراهی و ضلالت دچار نخواهید شد)).

ای مردم! تقوی را پیشه خود کنید و از قیامت بیندیشید که خداوند متعال فرمود:

/إِنَّ زَلزَل?َ السّاعَ?ِ شَیءٌ عَظیم¤.

ای مردم! به مرگ بیندیشید و از حساب و میزان و محاکمه در پیشگاه پروردگار جهانیان غافل مباشید و ثواب و عقاب و پاداش و کیفر رستاخیز را از خاطر مبرید، که هر کس نیکی کند، پاداش یابد و هر کس دامن به بدی آلوده سازد، بهره ای از بهشت نخواهد داشت.

بیعت گرفتن

ای مردم! شما را از آن حد فزونتر است ک بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علی(ع) قرار داده ام پذیرفته اید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علی(ع) می باشند، اقرار و بیعت گیرم. حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علی(ع) و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خوشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت می کنیم و پیمان می بندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم، به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود بر نخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علی(ع) و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علی(ع) به جهان آیند، فرمان بریم.

ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و پی از من که جدّ ایشانم و بعد از علی(ع)، منصب امامت خواهند داشت.

و (ای مردم!) بگویید: ((در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علی(ع)، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی. پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.))

ای مردم! چه می گویید؟ خداوند، هر آوازی را می شنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است. (بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است. چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است.

ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علی(ع) امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیه اند، استوار نمایید. هر که در ین امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آنکس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند / فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ.. .¤

ای مردم! آنچه به شما گفتم، باز گویید و بر علی(ع)، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید. بگویید: ((پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهره مند شویم که بازگشت همه به توست)) و بگویید: 

((سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمی کرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمی یافتیم)) 

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان بر شمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(ع) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.

ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علی(ع) و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمتها متنعّم خواهند بود. 

ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد: 

/فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً ¤.

خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.

(در این هنگام مردم، فریاد بر آوردند:)

فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گرد آن حضرت و امیرالمؤمنین(ع) سخت ازدحام کردند و هرکس می خواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.

گویند نخستین کسی که موفق به مصافحه و بیعت شد، ابوبکر بود و پس از وی عمر و سپس عثمان بیعت کردند و به دنبال ایشان باقی مهاجران و انصار و دیگر مردمان، اقدام به بیعت کردند تا آنگاه که وقت نماز مغرب رسید. پیامبر در آن شب، نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان به جای آورد. 

در روایت است که پیامبر (ص) با هر گروه که به عنوان بیعت، مصافحه می کرد، می گفت:

((ألحَمدُ للّهِ الَّذی فَصَّلَنا عَلی جَمیعِ العالَمینَ)).

یعنی: ((ستایش خدای را که ما را بر همه جهانیان امتیاز مرحمت فرمود)).




تاریخ : جمعه 89/5/22 | 11:3 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()



تاریخ : جمعه 89/5/22 | 10:59 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

قاتل منافقان

یک روز پیامبر با عده ای از اصحاب از راهی می گذشت. کفش پیامبر پاره شد و از پایش در آمد. علی علیه السلام کفش را برداشت و مشغول تعمیر آن شد.

پیامبر چند قدم رفت و ایستاد، و آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود:

اِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یقاتِلُ عَلی تَأْویلِ الْقُرانِ کَما قاتَلْتُ عَلی تَنْزیلِه.

در میان شما کسی است که بر اساس تأویل - باطن - قرآن خواهد جنگید، چنان که من براساس تنزیل - ظاهر- قرآن جنگیدم.

قرآن صریحاً به پیامبر دستور می دهد:

 یا ایها النَّبی جاهِدِ الْکُفارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِم.(41)

ای پیامبر! با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر.

کافران معلوم بود که چه کسانی هستند، و جنگ با ایشان بر اساس ظاهر و تنزیل قرآن است. اما منافقان معلوم نبود چه افرادی هستند، درنتیجه پیکار با آنها براساس تاویل - باطن قرآن - است. از این رو پیامبر با کافران جنگید و علی با منافقان.

ابوبکر که در جمع حضور داشت از پیامبر پرسید:

ایا من همان کسی هستم که فرمودید؟

پیامبر فرمود: خیر.

عمر پرسید: مخاطب شما من نیستم؟

باز هم پیامبر فرمود: خیر.

آنگاه رسول خدا افزود:

مخاطب من کسی است که کفش مرا تعمیر می کند.

همراهان پیامبر به علی گزارش دادند که آن حضرت درباره او چه فرموده است. اما علی سر بلند نکرد. گویا خود، سخن پیامبر را شنیده بود.(42)

گفتنی است دراینجا پیامبر برای معرفی فرد مورد نظر، نشانه ای بیان می کند که حاضران به روشنی فهمیدند، منظور پیامبر چه کسی است. چنین روشی برای معرفی و تعیین مصداق متداول است. همانگونه که در ایه ولایت، برای معرفی جانشینِ پیامبر، نشانه ای بیان شد که تنها یک نفر مصداق آن قرار گرفت: «ولی شما پس از خدا و رسول، مؤمنانی هستند که در حال رکوع، زکات می پردازند». و این بدان معنا نیست که هر مؤمنِ دارای 
این وصف ، ولی امر مسلمانان خواهد بود. یا هر کس که کفش پیامبر را تعمیر نماید، براساس تأویل قرآن خواهد جنگید!

پرچمدار پیروز

در جنگ مسلمانان با یهودیان خیبر، هر یک از سرداران مسلمان، که برای فتح قلعه های خیبر اقدام می کرد، شکست خورده و ناکام بازمی گشت. چند روز که گذشت وخبری از پیروزی نشد، پیامبر فرمود:

لاُعْطِینَّ الرّایةَ غَداً رَجُلاً یفْتَحُ اللّهُ عَلی یدَیهِ.

فردا پرچم جنگ را بدست رادمردی می سپارم، که خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما می کند.

آن شب را مسلمانان در این گفتگو سپری می کردند، که فردا پیامبر پرچم جنگ را به دست چه کسی خواهد سپرد؟

صبح فردا، مردم در حضور پیامبر جمع شدند و منتظر ماندند. هر کدام امید آن را داشتند که پیامبر پرچم را به او بسپارد. پیامبر سراغ حضرت علی را گرفت.

به آن حضرت عرض کردند که او بر اثر درد چشم بستری است. پیامبر فرمود: او را بیاورید. وقتی علی آمد پیامبر از آب دهان مبارک خویش بر چشم علی کشید و برای او دعا فرمود. چشم دردِ علی فوری بر طرف شد. گویا که اصلاً آن چشم بیمار نبوده است. سپس پیامبر پرچم را به او داد، و از او خواست که به میدان نبرد بشتابد. علی پرسید: ای رسول خدا، با آنان تا آنجا بجنگم که مسلمان شوند؟

پیامبر فرمود: به آرامی به سوی آنان برو و در قلعه هایشان فرود ای و ایشان را به اسلام دعوت کن و حق خدا را بر آنان بگو. سوگند به خدا که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، از شتران سرخ موی گرانبهای، برای تو با ارزش تر خواهد بود.(43)

علی هم رفت و همانطور که پیامبر فرموده بود فاتح قلعه های خیبر شد.

اعلان برائت

سال نهم هجری است. یک سال از فتح مکه می گذرد. هنوز باقیمانده مشرکان به مکه آمد و شد می کنند و به رسم جاهلیت به زیارت کعبه می پردازند. یکی از عادات زشت و ناپسند آنها آن است که در مراسم زیارت خانه خدا ،گاهی برهنه و عریان می شوند و سوت زنان و کف زنان به گرد خانه خدا طواف می کنند.(44)

خداوند از اینکه، کعبه، نخستین پایگاه توحید، هنوز از لوثِ وجود مشرکان و کافران، پاک نشده، ناخرسند و ناخشنود است. از این رو در سال نهم هجرت، ایات نخستین سوره توبه در اعلان رسمی برائت از مشرکان، و ممنوعیت ورود آنها به حریم مسجد الحرام نازل می شود، و پیامبر از سوی خداوند دستور می یابد تا از ورود مشرکان به حریم پاک کعبه جلوگیری کند. و پس از پایان مهلتی چهار ماهه، بخاطر پیمان شکنی ایشان، ریشه شرک و کفر را بخشکاند. یا از بت پرستی دست بردارند و اسلام بیاورند، و یا آماده نبرد همه جانبه گردند. پیامبر ایات نازل شده را بصورت فرمانی که باید برای مشرکان خوانده شود، به ابوبکر می دهد. و از او می خواهد تا آن را ببرد و بر ایشان بخواند. امّا پس از اعزام ابوبکر به این ماموریت بسیار مهم، جبرئیل نازل می شود و از سوی خدا فرمانی تازه می آورد. دنباله ماجرا را از زبان حضرت علی می شنویم:

وقتی که ایات دهگانه آغاز سوره توبه بر پیامبر نازل شد، پیامبر به ابوبکر ماموریت داد تا آنها را بر اهل مکه بخواند. سپس پیامبر مرا خواست و فرمود: فوری به دنبال ابوبکر برو، هر کجا که به او رسیدی ایات را از او بگیر و خودت آن را بر مشرکان بخوان.

ابوبکر سراسیمه به حضور پیامبر رسید و عرض کرد:

ای رسول خدا، ایا درباره من ایه ای نازل شده است؟ پیامبر فرمود:

نه، امّا جبرئیل به نزد من آمد و فرمود:

لَنْ یؤَدّی عَنْکَ اِلا اَنْتَ اَوْ رَجُلٌ مِنْکَ.

هرگز وحی خدا جز بوسیله خودت یا مردی که از خود تو باشد به مردم ابلاغ نمی شود.(45)

گواهان غدیر

روزی علی علیه السلام در میدان شهرِ کوفه با مردم، به احتجاج برخاست. حضرت در مقابل آنها ایستاد و فرمود:

شما را به خدا سوگند می دهم که هر کس در غدیر خم از پیامبر به گوش خود درباره من چیزی شنیده است برخیزد و گواهی دهد.

سی تن از اصحاب برخاستند که دوازده تن از آنها بدری بودند. یعنی از کسانی بودند که در نبرد بدر در رکاب رسول خدا حضور داشتند، و با مشرکان می جنگیدند. آنها گفتند: ما در روز غدیر خم دیدیم، رسول خدا پس از ادای فریضه نماز، در برابر دیدگان همه قرار گرفت و خطبه خواند و فرمود:

أَلَستُ أولی بِالمؤمِنینَ مِن أَنفُسِهم؟(46)

ایا من از همه مؤمنان نسبت به خودشان برتر نیستم؟

همه پاسخ دادند:

آری ای رسول خدا.

چرا که پیش تر از آن خطاب قرآن را به مؤمنان شنیده بودند که:

 النبی أَولی بِالمؤمنینَ مِن اَنفُسِهم.(47)

از این رو همه اقرار نمودند که ولایت پیامبر نسبت به مؤمنان از ولایت آنها نسبت به خودشان برتر است.

پس از گرفتن این اقرار، پیامبر دست علی را گرفت و بلند نمود و فرمود:

مَن کنُتُ مَولاه فَهذا علی مَولاه.(48) اللّهم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ.

هر کس که من مولا و سرپرست او هستم. این علی نیز مولای اوست. بارالها، دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار.(49)

امّا در میان آن جماعت، سه نفر به این ماجرا گواهی ندادند. یکی از آن افراد، انس بن مالک بود. او گفت: من پیر شده ام و فراموشی بر من عارض گشته است.

حضرت علی آنها را نفرین کرد و درباره انس هم فرمود:

اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا سازد بطوری که عمّامه آن را نپوشاند.

انس از جای برنخاست مگر آنکه لکه های سپیدی بر پوست بدنش ظاهر شد و دچار پیسی گردید.(50)

حق همیشه با علی است

وقتی که حضرت علی برای جنگ با اصحاب جمل عازم بصره بود، پیش از حرکت به نزد جناب اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا آمد تا از او خداحافظی کند.

جناب امّ سلمه گفت:

در حفظ و پناه خداوند حرکت کن، که سوگند به خدا، تو بر حق هستی و حق همیشه با توست. اگر نبود فرمان خدا و رسولش که به ما - همسران پیامبر- فرموده اند تا خانه نشینی اختیار کنیم، همراه تو حرکت می کردم. اما عزیزترین و بهترین کسانم را که از جانم بیشتر دوستش دارم - یعنی پسرم را - همراه تو می فرستم تا در رکاب تو بجنگد.(51)

امّ سلمه خوب می دانست که چه می گوید. او آنچه را که گفت از پیش خود نگفت. او هم مانند بسیاری از مردم شنیده بود که پیامبر می فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَلِیاً، اللّهُمَّ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ.

خدا علی را مورد رحمت خویش قرار دهد. بار الها حق را هر طور که علی گردید، همراه با او بگردان.(52)

یعنی هر کجا که علی است، حق هم آن جاست.

همراهی جاودانه قرآن و علی علیه السلام

ابو ثابت، غلام ابوذر می گوید:

در جنگ جمل من در لشکر علی بودم. وقتی عایشه، همسر پیامبر را دیدم که در صف مقابل، رو در روی علی به جنگ برخاسته است، مثل عده دیگری از مردم، تردید و دودلی ذهن مرا به خود مشغول داشت. تا ظهر در این تردید باقی ماندم. هنگام ظهر تردید از دلم رخت بربست و بر حقانیت علی یقین کردم و در رکاب او جنگیدم. پس از پایان جنگ به مدینه آمدم و به حضور یکی دیگر از همسران پیامبر - امّ سلمه - شتافتم، و به آن بانو عرض کردم:

نیامده ام که از شما درخواستی داشته باشم. من غلام ابوذر هستم و از جنگ جمل می ایم.

آن بانو به من خوش آمد گفت و من هم گزارش حضور خود در جبهه جنگ جمل را بیان کردم.

او به من فرمود:

آن هنگام که دلها به تردید افتادند تو کجا بودی؟

من ماجرای دودلی خود را تا هنگام ظهر و سپس جنگیدن در رکاب علی را برایش تعریف کردم.

جناب امّ سلمه، پس از شنیدن داستان من، فرمود:

آفرین بر تو که از یاری علی دست نکشیدی. من از پیامبر شنیدم که می فرمود:

علی مَعَ الْقُرْانِ وَ الْقُرانُ مَعَ عَلی، لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ.

علی همیشه همراه قرآن است، و قرآن هم با علی است، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در کنار حوض کوثر بر من فرود ایند.(53




تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:36 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

علی(علیه السّلام)

در سنّت

بت شکن

داستان را از زبان علی می شنویم:

آن زمان که در مکه بودیم، مسلمانان تحت آزار و شکنجه کافران بودند و ما قدرت مقابله با آنان را نداشتیم، یک شب پیامبر مرا خواست و به من فرمود:

وقتی اهل مکه کاملا به خواب رفتند، برای انجام کاری مهم و پنهانی به کعبه می رویم. آن شب پس از اطمینان از بی خبری و غفلت مشرکان، پیامبر و من - دو نفری - به مسجد الحرام آمدیم و داخل کعبه شدیم. پیامبر به من دستور داد تا بنشینم، آنگاه پای مبارک خود را بر دوش من نهاد، تا آن حضرت را بلند کنم که یکی از بت ها را که در بلندی قرار داشت، سرنگون کند. اما پیامبر دید که من توان آن را ندارم تا آن حضرت را بالا ببرم. پیامبر از دوش من فرود آمد و به من فرمود: پای خود را روی دوش من بگذار تا تو را بلند کنم. من امر آن حضرت را اطاعت کردم. وقتی پیامبر برخاست آنقدر بالا رفتم که بنظرم آمد اگر بخواهم به افق آسمان هم برسم، می توانم. به فراز کعبه رسیدم و در آنجا صورتکی از بت دیدم به رنگ زرد و از جنس مس. از هر طرف کوشیدم، تا بر آن بت مسلط شوم و کارش را بسازم. وقتی به فروافکندن بت، توانایی یافتم، پیامبر فرمود: آن را سرنگون کن. من نیز چنان کردم. بت مسین وقتی سرنگون شد، مثل شیشه ای شکست وخرد شد. سپس از دوش پیامبر پایین آمدم و بسرعت از آنجا دور شدیم و درون خانه پنهان گشتیم. تا مبادا کسی از مشرکین ما را ببیند و از راز ما با خبر شود.(33)

محبوب ترین خلق خدا

محمد بن حجاج از کسانی بود که بر اثر تبلیغاتی که بر ضد علی علیه السلام براه افتاده بود، مرتبت علی علیه السلام را کوچک می شمرد. او همراه باعده ای دیگر، به عیادت انَس بن مالک آمده بود. انس خادم پیامبر بود و مورد احترام مردم. در آن مجلس، سخن از علی علیه السلام به میان آمد ومحمد بن حجاج علی علیه السلام را کوچک شمرد. انس که این سخن را شنید، پرسید این کیست که قدر و منزلت علی علیه السلام را نمی شناسد؟ او را کنار من بنشانید. وقتی پسر حجاج را کنار او نشاندند، انس گفت:

به خدا سوگند، آنچه راکه می گویم راست است:

یک روز که من در محضر پیامبر بودم، اُمّ ایمَنْ خادمه آن حضرت، مرغی بریان آورد. پیامبر پرسید این را برای چه کسی آورده ای؟ ام ایمن عرض کرد: آن را برای شما فراهم کرده ام.

پیامبر فرمود:

اَللّهُمَّ جِئْنی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیکَ وَ اِلَی یأکُلُ مَعی مِنْ هذَا الطّائِر.

بار الها! محبوبترین خلق تو نزد خودت و نزد من را برسان تا با من از این مرغ بریان بخورد.

در این هنگام صدای کوفتن در برخاست. پیامبر به من فرمود: انس، بنگر چه کسی در می زند. من پیش خود گفتم: خدایا کاش مردی از انصار آمده باشد. وقتی در را گشودم، علی را دیدم، راستش دلم نمی خواست علی آن کسی باشد که پیامبر فرموده بود، برای همین، به علی گفتم: پیامبر مشغول کاری است و از ملاقات معذور است. این را گفتم که علی داخل خانه نشود. وقتی برگشتم، دوباره در زدند. این بار هم با خود گفتم: کاش مردی از انصار باشد. اما وقتی در را گشودم با تعجب، علی را دیدم. باز عذر او را خواستم و برگشتم. بار سوم که در را کوفتند، پیامبر به من فرمود: هر کس بود او را داخل کن، تو نخستین کسی نیستی که به قوم خود علاقمند است، او از انصار نیست، او را داخل کن.

من هم رفتم و در را گشودم. علی بود و داخل شد و به دعوت پیامبر بر سر سفره نشست وهمراه آن حضرت از آن مرغ بریان خورد و مشمول دعای پیامبر شد.

محمد بن حجاج که این را شنید، گفت: ای انس به راستی تو خود حاضر بودی و دیدی که چنین ماجرایی رخ داد؟

انس گفت: آری من خود شاهد این ماجرا بودم.

پسر حجاج گفت: با خدای خویش عهد می بندم که از این پس، هرگز مرتبت و منزلت علی را کوچک نشمارم و هر کس که قدر و مرتبت او را نداند، علی را به او می شناسانم.(34)

نشانه نفاق

منافق، کسی است که به دروغ اظهار ایمان می کند، اما در درون کافر است. به این ترتیب شناختن آنان که از دشمنان سرسخت اسلام و مؤمنان بودند، دشوار و چه بسا ناممکن می نماید. اما پیامبر، برای اینکه مؤمنان بتوانند منافقان را بشناسند، نشانه روشنی برای شناسایی آنان معین کرده است.

پیامبر درباره حضرت علی فرمود:

لایحِبُّ عَلِیاً مُنافِقٌ وَ لایبْغِضُهُ مُؤمِنٌ(35)

هیچ منافقی، علی را دوست نمی دارد وهیچ مؤمنی او را دشمن نمی شمارد.

و از همین رو است که حضرت علی خود می فرماید:

وَ اللّهِ اِنَّهُ مِمّا عَهِدَ اِلَی رَسُولُ اللّهِ اَنَّهُ لایبْغِضُنی اِلا مُنافِقٌ وُ لایحِبُّنی اِلا مُؤمِنٌ.(36)

به خدا سوگند، از جمله پیمانهایی که رسول خدا با من نهاده بود، آن بود که جز منافق با من دشمنی نمی ورزد و جز مؤمن مرا دوست نمی شمارد.

و جناب ابوذر هم فرمود:

ما منافقان را با سه نشانه می شناختیم:

  • یا خدا و رسولش را تکذیب کنند،

  • یا در نمازهای جماعت حاضر نشوند،

  • و یا با علی دشمنی ورزند.(37)

شباهت به هارون علیه السلام

وقتی مسلمانان برای جنگ با رومیان آماده حرکت شدند، پیامبر حضرت علی را در مدینه باقی گذارد و فرمود:

علی جان! مدینه در این شرایط جز با وجود من یاتو سامان نمی پذیرد. دشمن منتظر است با خروج من از مدینه، به شهر حمله کند. و من هم به فرمان خدا باید به تبوک بروم. اما اگر تو در مدینه بمانی کسی جرأت حمله به مدینه را نخواهد داشت.

منافقان - همان دشمنان علی - شایعه پراکندند، که چون علی از همراهی با پیامبر در جنگ با رومیان سرپیچی کرده است، پیامبر بناچار برای حفظ آبرو، او را در مدینه گذارده است.

حضرت علی پس از شنیدن این شایعه، فوری سلاح برگرفت، لباس رزم پوشید و خود را به اردوگاه پیامبر رسانید. خدمت حضرت شرفیاب شد و عرض کرد:

ای رسول خدا، دشمن شایع کرده است که شما بخاطر سرپیچی من از رفتن به جنگ، مرا در مدینه با کودکان و پیرمردان و بیماران باقی گذارده اید. اینک من به لشگر پیوسته ام و منتظر فرمان شما هستم.

پیامبر وقتی سخن علی را شنید فرمود:

مدینه جز با وجود من یا تو سامان نمی پذیرد.

و آنگاه افزود:

اَما تَرْضی اَنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلا اَنَّهُ لانَبِی بَعْدی؟

ایا راضی نیستی که منزلت تو نزد من همانند هارون به موسی باشد، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟(38)

حضرت علی هم در پاسخ رسول خدا عرض کرد:

راضی و خشنود شدم .

و این کلام را سه بارتکرار نمود. سپس به مدینه بازگشت تا مأموریت خویش را به انجام رساند.

این ماجرا به «حدیث منزلت» شهرت یافته است. پیامبر به شیوه حدیث منزلت در مواقف دیگری غیر از تبوک نیز سخن گفته است .گفتنی است، هارون تا زمانی که زنده بود، واجد منزلت خلافت و جانشینی موسی بود، چه در غیبت کوتاه او به هنگام سفر دنیا و چه در غیبت طولانی او به هنگام سفر آخرت. بنا بر حدیث منزلت، علی علیه السلام هم تا زمانی که زنده باشد، واجد مقام خلافت و جانشینی پیامبر است چه در غیبت کوتاه پیامبر مانند جنگ تبوک، و چه در غیبت دائمی ایشان پس از رحلت. هر چند که هارون فرصت خلافت را در غیبت دائمی موسی پیدا نکرد، اما این دلیل بر عزل علی علیه السلام از چنین منزلتی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. که اگر عمر هارون کفاف می داد، مسلماً بلافاصله پس از موسی خلیفه می گردید.

شباهت به عیسی علیه السلام

حضرت علی می گوید : رسول اکرم مرا طلبید و به من فرمود:

یا عَلی! اِنَّ فیکَ مِنْ عیسی - علیه الصلوة و السلام - مَثَلاً، اَبْغَضَتْهُ الْیهُودَ حتّی بَهَتُوا اُمَّهُ، وَ اَحَبَّتْهُ النَّصاری حَتّی اَنْزَلُوهُ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتی لَیسَ بِها.

علی جان! در تو شباهتی از عیسی است و آن اینکه : یهودیان چنان درباره اش دشمنی می ورزیدند که به مادرش بهتان و افترا زدند، و مسیحیان آنچنان در دوستی او پیش رفتند که وی را تا مرتبه ای که شایسته آن نبود بالا بردند.

یعنی یهودیان به حضرت مریم تهمت زنا زدند و مسیحیان عیسی را پسر خدا خواندند. درباره حضرت علی علیه السلام هم دیدیم که گروهی او را سبّ و لعن می کردند و عده ای هم او را تا مرتبه خدایی بالا می بردند. امّا پیروان راستین حضرت علی علیه السلام به عنوان «خیر البرّیة» - بهترین مردم - نامدار شده اند. اینان درباره حضرت علی علیه السلام همان اعتقادی را دارند،که درایات قرآن آمده و پیامبرنیز بیان فرموده است. پس از نقل حدیث فوق، حضرت علی علیه السلام خطاب به مردم فرمود:

آگاه باشد، که دو گروه درباره من هلاک می شوند:

یک گروه، آنانکه خود را دوستدار من می دانند، اما سرکشی می کنند و درباره من تندروی می کنند و آنچه را که شایسته آن نیستم، مدّعی می شوند.

و گروه دوم، دشمنانی که به من افترا می بندند و تا آنجا بدگویی می کنند که به من تهمت می زنند.

مردم! آگاه باشید که من پیامبر نیستم و به من وحی نمی شود. اما من تا آنجا که توان دارم، به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل می کنم.

هر فرمانی که درباره اطاعت از خدا به شما می دهم، چه بخواهید و چه نخواهید، باید که از من اطاعت کنید. اما اگر من یا هر کس دیگری شما را به معصیت خدا فرمان داد، هرگز از او فرمان نبرید. فرمانبری فقط در اموری است که روشن است اطاعت خدا در آن است.(39)

داوری درست

قضاوت، امر بسیار دشوار و مهمی است. عده بسیاری در داوری میان دو نفر دچار اشتباه می شوند. اما باید دانست که حضرت علی هیچگاه و در هیچیک از قضاوتهای خود خطا نمی کرد.

علت این امر را از زبان علی علیه السلام می شنویم:

پیامبر به من دستور داد که به یمن بروم و آنان را به اسلام دعوت کنم و احکام خدا و حلال و حرام او را برایشان بیان نمایم. به آن حضرت عرض کردم:

ای رسول خدا، من جوان هستم. مرا به سوی قومی اعزام می فرمایی که در میان آنها حوادث و مشکلاتی رخ می دهد، و ناگزیر باید بین آنها داوری کنم. با این سنّ کم و نداشتن تجربه داوری، ممکن است از عهده انجام این کار دشوار برنیایم.

پیامبر به من فرمود:

چاره ای نیست یا تو باید بروی و یا من.

من هم عرض کردم:

اگر چاره ای نیست امر شما را اطاعت می کنم.

آنگاه پیامبر درباره من فرمود:

إِنْطَلِقْ ، فَاِنَّ اللّهَ یثَبِّتُ لِسانَکَ وَ یهْدی قَلْبَکَ.

علی جان حرکت کن، که خداوند زبان تو را در بیان حق ثابت و استوار می سازد و قلب تو را در داوری درست هدایت می کند.

پس از این فرمایشِ پیامبر، هرگز در درستی داوری میان دو نفر دچار تردید و دودلی نشدم.(40)





تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:33 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ایه مباهله

اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ. فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ.<\/h2>

حق همان است که از جانب خدا به تو رسیده است، پس مبادا در آن شک و تردید نمایی. حال بعد از اینکه به وحی خدا آگاهی یافتی، هر کس با تو به بحث و جدل بپرازد، به آنان بگو: بیایید ما و شما هر کدام فرزندان و زنان و عزیزان خود را فرا خوانیم سپس به مباهله برخیزیم و نفرین خدا را بر دروغگویان فرو فرستیم.<\/h2>

آل عمران / 60-61

مکه، بزرگترین پایگاه کافران قریش فتح شده بود، و می رفت که اسلام سرتاسر شبه جزیره عربستان، و حتی سرزمینهای اطراف آن را مطیع خود سازد. مردم سر زمین نَجْران هم که مسیحی بودند و در منطقه مرزی حجاز و یمن زندگی می کردند، ماجرای ظهور پیامبر اسلام را شنیده بودند. به موازات مکاتبات رسول اکرم با سران کشورهای بزرگ آن روز بود که ناگاه، نمایندگان پیامبر اسلام به نجران می ایند و نامه ای از سوی حضرت رسول به اسقف بزرگ کشیشان مسیحی می دهند. در قسمتی از این نامه آمده بود که:

... من شما را از بندگی بندگان خدا به بندگی خدا فرا می خوانم و نیز از شما دعوت می کنم که از فرمانبری و ولایت بندگان خدا بدر آمده، ولایت خدا را پذیرا شوید. اما اگر اسلام را نپذیرفتید، پس باید که جزیه بپردازید و اگر جزیه ندهید، با شما اعلان جنگ می کنم.

بزرگان نجران پس از مشورت، مصلحت در آن دیدند که ابتدا با حضرت رسول صلی الله علیه وآله وارد مذاکره شوند، شاید که با این روش بر او فائق ایند. از این رو به مدینه آمدند و با آن حضرت درباره درستی ادعای پیامبریش به بحث و مناظره پرداختند. مذاکرات مسیحیان با پیامبر خدا به شکست انجامید و در پایان، پیامبر به دستور خداوند، برای آنکه راه هر گونه فرار از حق و راستی را بر آنان ببندد، آنها را به یک نبرد جدید فرا خواند. نبردی که تا آن روز در اسلام سابقه نداشت.

این نبرد جدید بر اساس ایه بیان شده، مباهله نام گرفت. مسیحیان پذیرفتند و قرار گذاشتند که به پیشنهاد قرآن، مباهله کنند. امّا با خود گفتند که روز موعود به چگونگی حضور پیامبر در میدان مصاف بنگرند. اگر دیدند پیامبر با اصحاب و سپاهیان خود و همراه با شوکت و شکوه به مباهله آمد، با او به این جنگ بی سابقه برخیزند. امّا اگر دیدند با بهترین کسان خود به میدان آمد، از مباهله با او بپرهیزند.

در روز موعود - روز 24 ذی الحجه سال نهم هجرت - مسیحیان دیدند که پیامبر می اید. امّا چه پر شکوه می اید. نه آن شکوه ظاهری و پوچی که مسیحیان فکر می کردند. آنها دیدند پیامبر حسین علیه السلام را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را هم گرفته است - یعنی فرزندانمان - دخترش فاطمه زهرا علیها السلام در کنار او - یعنی زنانمان - و حضرت علی علیه السلام هم در جانب دیگر اوست - یعنی جانهایمان - و با این عظمت آسمانی و بی نظیر به مباهله می اید.

مسیحیان با دیدن این صحنه تکان دهنده، یقین کردند که اگر این پنج وجود مقدس دست به دعا بردارند و آنها را نفرین کنند، عذابی دردناک بر آنان فرود خواهد آمد.

بر اساس این ایه شریفه، حضرت علی علیه السلام نفس، یعنی جان پیامبر معرفی شده است. همچنین بر اساس روایات، همراهان پیامبر در جریان مباهله، به عنوان اهل بیت ایشان شناخته می شوند. اکنون به روایت زیر از کتاب صحیح مسلم توجه فرمایید:

لَمّا نُزِلَتْ هذِهِ الایةُ: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَْبنآئَنا وَ اَبْنائَکُمْ...» دَعا رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسُیناً فَقالَ: اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی.(23)

وقتی این ایه نازل شد، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: بار الها، اینان اهل بیت من هستند.

بکار رفتن لفظ جمع (نسائنا وانفسنا) در ایه با اینکه مصداق هر کدام یک نفر بیش نیست، و همچنین آمدن لفظ (ابنائنا) در ایه و مصداق آن که تنها دو نفرند، هیچکدام با یکدیگر منافات ندارد، چرا که اینگونه سخن گفتن حتی در زبان فارسی نیز رایج است. مثلا معلم در بیان قانون کلی می گوید: آنها که نمره بیست گرفته اند، جایزه دارند. در حالی که تنها یک نفر نمره بیست گرفته است. یا برای ادای احترام و بزرگداشت، الفاظ را بصورت جمع بکار می برند.

مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» جلد سوم صفحه 163 به نقل از دانشمندان پیرو مکتب خلفا، بیست ایه از قرآن را جمع آوری نموده که تمامی آنها با لفظ جمع بکار رفته اند، در حالیکه تنها یک نفر مورد نظر بوده است.

نکته دیگر آنکه وقتی اطاعت و پیروی از شخص پیامبر لازم و واجب باشد، مسلّماً اطاعت و پیروی از نفس و جان او یعنی علی علیه السلام نیز واجب ولازم است. و از آنجا که نفس و جان مایه حیات و دوام زندگی آدمی است، این تشبیه به ما می فهماند آن کسی که باعث دوام نبوت و حیات نبوّی است، وجود مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام می باشد.

ایه تطهیر

... اِنَّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُم تَطْهیراً.<\/h2>

همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما اهل بیت دور نماید و شما را پاک گرداند.<\/h2>

احزاب / 33

حادثه ای در خانه اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است. ام سلمه می گوید: پیامبر در خانه من بود که ناگهان، حالت نزول وحی به ایشان دست داد. به من فرمود: بی درنگ برو و به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، بگو بیایند. من هم به سرعت آنها را فرا خواندم. پیامبر همگی آنان را در زیر کسای یمانی(24)جمع کرد و در آن حال ایه فوق بر ایشان نازل شد. آنگاه پیامبر فرمود:

اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهیراً.

بار الها! اینان اهل بیت منند. پس هرگونه پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و معصومشان گردان.

امّ سلمه در ادامه می گوید: به پیامبر عرض کردم: اجازه 
می فرمایید من هم نزد شما بیایم و در زیر کِسا جای گیرم؟

پیامبر فرمود: تو در جای خودت باقی بمان، هر چند که زن خوبی هستی.

یعنی اینجا نه تنها جای تو نیست، بلکه هیچکس دیگر لیاقت چنین جایگاهی را ندارد.

پس از این ماجرا فرمانی از جانب خدا آمد که :

و أمُرْ أهلَکَ بِالصَّلوةِ وَ اُصطَبِرْ علیها.(25)

یعنی خاندان خود را به نماز امر کن و از آنان بخواه در بپاداشتن نماز شکیبایی ورزند

پیامبر تا شش ماه(26)، هرگاه برای نماز صبح به مسجد 
می رفت کنار درِ خانه علی و فاطمه علیهما السلام می ایستاد، به آنان سلام می کرد و با صدای بلند می فرمود:

الصَّلوة یا اَهْلَ الْبَیت.

و سپس ایه تطهیر را تلاوت می فرمود.(27)

بدین ترتیب روشن می شود زنان پیامبر در زمره اهل بیت معصوم پیامبر به شمار نمی ایند زیرا که اگر به چنین بود، رسول خدا آنان را نیز به زیر کساء دعوت می نمود. و ایه تطهیر را هم در مورد آنها تلاوت می فرمود.

این مطلب نیز با این نکته تایید می شود که هر چند ایه تطهیر در میان ایات مربوط به زنان پیامبر است و تعداد زنان پیامبر هم بیش از تعداد مردان مورد نظر در ایه است، امّا ضمایر بکار رفته در ایه تطهیر جمع مذکّر هستند. و این خود گواهی روشنی بر این مدّعا است که زنان پیامبر جزء اهل بیت معصوم و مطهًر آن حضرت به شمار نمی روند.




تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:31 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ایه تبلیغ

یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لایهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.<\/h2>

ای رسول، آنچه را که از سوی خدا به تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر چنین نکنی رسالت خدا را انجام نداده ای. و خداوند تو را از (آسیب) مردم حفظ می نماید و مسلماً گروه کافران را هدایت نمی کند.<\/h2>

مائده / 67

ماه ذیحجه سال دهم هجری بود که پیامبر آخرین مراحل ایین حج ابراهیمی را به مردم آموزش داد. مراسم پایان پذیرفت، امّا هنوز یک مطلب مهم باقی مانده بود که می بایست آن را بیان نماید. رسول خدا صلی الله علیه وآله از اعلان آن بیم داشت. نگران دسیسه و توطئه از سوی گروهی از مردم بود. از این رو تا جایی که توانست اعلان آن را به تأخیر افکند.

سر انجام جبرئیل همراه با فرمانی بسیار مهم از جانب خداوند فرود آمد، و این در حالی بود که مسلمانان در راه بازگشت از مراسم حج بودند. این فرمان بیانگر آن بود که اگر پیامبر در پی آن، پیام را به مردم نرساند، در امر رسالت خویش کوتاهی کرده است و پناه بر خدا که پیامبر در رسالت کوتاهی ورزد.

چنین سخن تهدید آمیزی از سوی خدا خطاب به برگزیده ترین بنده اش خود گواهی آشکاری بر اهمیت و عظمت مطلب است امّا نگرانی و دلهره پیامبر از اعلان مطلب و پی آمدهای آن چیز کمی نبود. منافقان تحرکات تازه ای را آغاز کرده بودند و پیامبر از آنها آگاهی داشت.

از این رو خداوند در پایان فرمان برای آسودگی خاطر رسولش مژده می دهد که نگران مباش، خدایت تو را آسیب دشمنان محفوظ می دارد.

پس دیگر درنگ جایز نبود. پیامبر فرمان توقف داد. توقفگاه در سرزمین جُحفه و در کنار برکه ای به نام خم بود. رسول خدا 
صلی الله علیه وآله سه روز منتظر ماند تا آنها که پیشاپیش می رفتند، باز گردند و آنها که از پس می آمدند، خود را به توقفگاه برسانند. جماعت انبوهی از مسلمانان متجاوز از یکصد هزار نفر جمع شدند. رسول خدا بر فراز بلندی که از جهاز شتران ساخته شده بود، رفت و در برابر مردم ایستاد تا آن پیام مهم را به سمع و نظر همه برساند. این پیام به نام ایه تبلیغ مشهور شده است.

برای آنکه بدانیم این ایه گویای چه پیام مهمی است که پیامبر مأموریت ویژه یافته تا آن را صریح و روشن و بدون هیچ ترس و واهمه ای به مردم ابلاغ کند، به روایات زیر توجه می کنیم:(28)

ابو سیعد خُدری که از اصحاب معروف رسول خداست 
می گوید:

نُزِلَت هذه الایة «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ» علی رسول الله یومَ غدیر خم فی علی بن ابیطالب.

ایه مورد بحث روز غدیر خم درباره اعلان جانشینی علی بن ابیطالب بر پیامبر نازل شد.

ابن مسعود، صحابی بزرگ رسول اکرم صلی الله علیه وآله می گوید:

کُنّا نَقرأُ علی عهد رسولِ الله «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ - اَنَّ عَلیاً مَولی المُؤمِنینَ - وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ»

در زمان رسول خدا این ایه را ما اینچنین می خواندیم: «ای رسول، آنچه را که از جانب خدا بر تو نازل شده است، که علی همانا مولا و سرپرست مؤمنان است، به دیگران ابلاغ کن، اگر این کار را نکنی رسالت خدا را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می کند.»

اهمیت پیام فراتر از آنست که برخی پنداشته اند پیامبر 
می خواسته تنها اعلان نماید که علی علیه السلام را دوست بدارید! اینان «مولی» را به معنای دوست گرفته اند نه سرپرست. این همه تشریفات آسمانی و زمینی تنها برای اعلان محبت و دوستی علی علیه السلام در آن صحرای سوزان و توقف طولانی سه روزه در آنجا، نزد خردمندان ناپسند و بیهوده است، مسلماً پیامبر از چنین کاری منزه و مُبرّا است. رسول خدا بارها پیش از این به بهانه های مختلف امر دوستی و محبت نسبت به علی علیه السلام را سفارش نموده بود و دیگر نیازی به چنین تشریفات و یا دلهره و نگرانی از مردم را نداشت.

ایه اِکمال

... الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دیناً ...<\/h2>

امروز کافران از اینکه در دین شما اختلافی ایجاد کنند نا امید شدند. پس شما از آنان بیمناک نشوید بلکه از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.<\/h2>

مائده / 3

پس از پایان مراسم حج، هنگامی که حاجیان به خانه ها و سرزمین های خویش باز می گشتند، پیامبر برای اجرای فرمان الهی، دستور داد تا مسلمانان در سر زمین جُحفه در کنار برکه ای به نام خم توقف کنند. در آن اجتماع همگانی، حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود. پس از آنکه پیامبر این امر مهم را به انجام رساند، و ارکان دین را با استمرار بخشیدن نبوت به وسیله امامت و ولایت، محکم و استوار ساخت، ایه اکمال نازل شد. روایات زیر بیانگر این حادثه هستند:(29)

 

*ابو سعید خُدری می گوید:

لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً یوْمَ غَدیرِ خُمّ فَنادی لَهُ بِالْوِلایةِ، هَبَطَ جبرئیلُ عَلَیهِ بِهذِهِ الایةِ:«الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»

وقتی که حضرت رسول اکرم در روز غدیر خم، علی را به جانشینی خود برگزید و ولایت و سرپرستی او را بر مسلمانان اعلام فرمود، حضرت جبرئیل این ایه را به ارمغان آورد: «امروز دین شما را کامل کردم...»

 

*ابو هُرَیره نقل می کند:

لَمّا کانَ یوْم غَدیرِ خُمٍّ وَ هُوَ یوْمُ ثمانی عَشَر مِنْ ذِی الْحَجَّةِ قالَ النَّبِی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» فَأَنْزَلَ اللّهُ «الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»

وقتی روز غدیر خم - که هجدهم ذی الحجة بود - فرا رسید پیامبر فرمود: هر کس که من مولا وسرپرست اویم، علی هم مولا و سرپرست اوست. آنگاه خداوند این ایه را نازل فرمود که: امروز دین شما را کامل کردم ....

*راوی نقل می کند رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از اعلان جانشینی علی علیه السلام از مردم خواست که:

سَلِّموا عَلی عَلی بِإِمرَة المُؤمنینَ.

بر علی با عنوان امیرمؤمنان سلام دهید.

پس از آن رسول خدا بانگ تکبیر بر آورد و فرمود:

اللّهُ اَکبَرُ عَلی اِکمالِ الدین و اِتمامِ النِّعمَة و رِضَا الرَّبِ برِسالَتی وَ الولایةِ لِعلی بن ابیطالب بَعدی.(30)

الله اکبر، بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت و برخشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من.

گفتنی است که سیوطی در تفسیر خود سند این روایات را ضعیف شمرده است. اما ماجرای غدیر و حدیث مربوط به آن در میان عامّه از وثاقت واعتبار بسیار بالایی برخوردار است ودر میان شیعه هم قطعی و مسلم است که چنین حادثه ای رخ داده است. در اهمیت امر جانشینی پیامبر همین بس که خداوند، فرمان اکیدی مبنی بر ابلاغ آن به مردم صادر فرموده است. چرا که استمرار نبوت یا به تعبیر قرآن «اکمال دین و اتمام نعمت» جز با امر ولایت امکان پذیر نیست. از این رو عقل و درایت، سند روایات را تقویت می کند.

ایه اولی الأمر

یا ایهَا الَّذینَ امَنُوآ اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَئٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الأخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ اَحْسَنُ تَاوْیلاً.<\/h2>

ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا اطاعت کنید و نیز از رسول و صاحبان امر(دین) خود اطاعت ورزید. پس اگر در چیزی نزاع کردید، (داوری) آن را به خدا و رسول وانهید، (البته) اگر به خدا و جهان آخرت ایمان دارید. این (کار برای شما) بهتر است و سرانجام نیکوتری دارد.<\/h2>

نساء /59

جابر بن عبدالله انصاری صحابی بزرگ پیامبر می گوید: وقتی این ایه بر پیامبر نازل شد، پرسیدم: ای رسول خدا، ما خدا را شناختیم و فهمیدیم رسولش کیست تا اطاعتشان کنیم، اما اولو الأمری که خداوند اطاعت آنها را با اطاعت شما قرین کرده است، چه کسانی هستند؟

جابر به درستی فهمیده بود که پرسش خود را از چه کسی باید بپرسد. همو که با کلام خدا و آهنگ وحی آشنایی کامل دارد و سخنی هم از سرهوی و هوس نمی گوید. «اولوالامر» برای او
کلمه ای غریب و ناآشنا بود. چرا که مصادیق بارز و مشخصی برای آن نمی شناخت و مهمتر از آن اینکه اطاعت آنها، همردیف و همدوش اطاعت از رسول خدا شمرده شده بود و هیچگونه قید و شرطی هم برای آن ذکر نگردیده بود.

پس بهترین کار را جابر انجام داد که از شخص پیامبر پرسید و از پیش خود رای و نظری نداد. نگفت باید به سلیقه خود درایه تدبّر کنم و تفسیری دلخواه از آن بیابم و مراد خدا را کشف نمایم. هر چند خداوند در جای دیگر به تدبّر در ایات خود امرکرده است،امّا روشن است که این تدبّر باید به راهنمایی و دلالت راه یافتگان و هدایتگران الهی و در پرتو کلام آنها، صورت پذیرد تا از هر گونه خطا و انحرافی مصون باشد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقام پاسخ به جابر فرمود:

ای جابر، آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند که نخستین آنها «علی بن ابیطالب» است سپس «حسن» و پس از او «حسین» صاحبان امرند. پس از آنان، «علی بن الحسین» و سپس «محمد بن علی» است که در تورات او را باقر نامیده اند، و تو به دیدار او نایل خواهی شد. آنگاه که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. پس از او «جعفر بن محمد» ملقب به صادق و سپس «موسی بن جعفر» و «علی بن موسی» هستند. آنگاه نوبت به «محمد بن علی» و پس از او به «علی بن محمد» و «حسن بن علی» خواهد رسید. سپس هم نام و هم کینه من و حجت خدا در زمین و بقیه او در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی، صاحب امر خواهد شد. او همان کسی است که خداوند متعال به وسیله او دین خود را در سراسر جهان فراگیر می کند. او غیبتی طولانی خواهد داشت و پیروان او در آن زمان با این امر امتحان می شوند، اما آنها بر اعتقاد و ایمانشان نسبت به امامت او پا بر جا و استوارند.

آنگاه جابر می پرسد: ایا پیروان او در آن زمان از وجوداو بهره می برند؟

رسول خدا در پاسخ می فرماید:

 به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، سوگند می خورم که آنها از پرتو نور ولایت او بهره می برند همچنانکه از نور خورشید بهرمندند، اگر چه پشت ابرها پنهان باشد....(31)

گفتنی است که اولوالامر همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله می بایست از هر گونه خطا و اشتباهی مصون باشند. چرا که خداوند مردم را به پیروی و اطاعت از ایشان امر کرده است ،و در جایی دیگر پیروی از فرد گنهکار و خطا کار را نهی نموده است. امر به انجام چیزی و نهی از همان چیز هیچگاه با یکدیگر جمع نمی شود. بنابراین فرمان خداوند مبنی بر اطاعت از اولوالامر حاکی از عصمت آنهاست. در غیر اینصورت، اطاعت از آنها سبب گمراهی پیروان می گردد و امر هدایت مختل می شود. که البته خداوند هیچگاه مردم را به اطاعت از فردی خطا کار و غیر معصوم که در حقیقت پیروی از شیطان است. فرمان نمی دهد.

فخر رازی مفسّر بزرگ اهل سنت در تفسیر خود به همین مطلب نیز اشاره نموده است. در برخی دیگر از منابع معتبر پیروان مکتب خلفا از رسول خدا صلی الله علیه داله نقل شده است که مراد از اولوالامر در این ایه تنها امیر مؤمنان علیه السلام و امامان از فرزندان او می باشند.(32)

بیان تعابیر کلی از طرف خدا (اولو الامر، اذن واعیه، خیر البریه، الذین آمنوا الذین ...) و سپس تعیین مصداق آن توسط پیامبر، این مهم را می فهماند که برای درک معانی و تعیین مصادیق ایات قرآن، تنها ظاهر آنها کافی نیست، بلکه وجود مبین و مفسّری همچون پیامبر و یا فردی هم سنخ او را می طلبد.




تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:31 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ایه اُذُنٌ واعِیةٌ

لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ<\/h2>

ایات - خلقت و هستی - را برای شما موجب یاد آوری قرار دادیم و این ایات را گوشهای شنوا و فراگیر به خوبی در بر می گیرند و به خاطر 
می سپارند.
<\/h2>

الحاقه / 12

کجاست آن ظرف فراگیری که تمامی ایات خلقت را در برگیرد و آنها را درخود جای دهد؟

خداوند چگونه می خواهد قرآن را که از بزرگترین ایات خلقت است، حفظ کند و آن را ماندگار و جاویدان قرار دهد؟(12)

کیست که بتواند این میراث گرانبهای نبوی را به درستی دریافت کند و به خوبی از آن حفاظت نماید و مشعل فروزان هدایت را همچنان پر فروغ نگاه دارد؟

کدامین گوش، پذیرنده همه علوم و اسرار پیامبری است؟ کدامین گوش، آهنگ دلنشین وحی را نیز به روشنی می فهمد و از خاطر نمی برد؟

اینها پرسشهایی است که پاسخ آنها را باید در قرآن کریم و کلام پیامبر که مبین آنست، جستجو کرد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا علی، إِنّ اللّهَ اَمَرنی اَنْ اُدنیکَ وَ لا اُقصیکَ و اَنْ اُعَلِّمَکَ و اَنْ تَعِی وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ أَن تَعِی.

ای علی، خدا به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک گردانم و از تو دوری نجویم و مرا فرمود است که ایات قرآن را به تو بیاموزم و تو هم آنها را به خاطر بسپاری. و این شایستگی و لیاقت را خدا قرار داده که آنچه را به تو آموزش می دهم به یاد بسپاری.

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به این مرتبت و منزلت مفتخر ساخت این ایه نازل شد:

وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ.(13)

و پیامبر دوباره فرمود:

سألتُ رَبّی اَنْ یجعَلَها - اُذُنٌ واعیةٌ - لِعَلی

از خدای خویش خواستم آن گوشهای فراگیر را گوشهای علی قراردهد.

و نیز به حضرت علی علیه السلام فرمود:

فَأَنتَ اُذُنٌ واعیةٌ لِعلْمِی(14)

این تو هستی که گوش فراگیر علم من هستی.

از پس این بیان جاودانه و نورانی بود که خداوند، چنان لطف و عنایتی به علی علیه السلام فرمود که آن حضرت خود فرمود:

ماسَمِعتُ مِن رسولِ اللّه شَیئاً فنَسیتُهُ(15)

چیزی را از پیامبر نشنیدم که آن را فراموش کرده باشم.

ایه هدایت

وَ یقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لآ اُنْزِلَ عَلَیهِ ایةٌ مِنْ رَبِّهِ، اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قومٍ هادٍ.<\/h2>

کافران می گویند چرا نشانه ای آشکار - که به چشم سر ببینیم - بر او فرود نمی اید؟ (ای پیامبر به آنان بگو): که من فقط بیم دهنده هستم و هر گروهی، هدایت کننده ای دارد.<\/h2>

رعد / 7

کافران برای آنکه پیامبر را تکذیب کنند، به بهانه های گوناگون می کوشیدند دعوت او را به خداشناسی بی ثمر سازند. از جمله آنکه تقاضاهای عجیب و غریبی از پیامبر می کردند. مثلاً انتظار داشتند فرشته ای از آسمان فرود اید و نامه ای آسمانی به پیامبر دهد، به طوری که آنان با چشمهای ناپاک خود حقایق آن را ببینند و بخوانند، و بارها از اینگونه خواسته ها ابراز کرده بودند. امّا خداوند در ایاتی چند، این تقاضاهای فریبکارانه را ردّ کرد و به پیامبر فرمود:

تو فقط باید به آنان تذکّر دهی و ایشان را از آخرت بیم دهی و وظیفه ای بیش از این در قبال خواسته های آنان نداری. پس از تو هم، هر قوم و گروهی برای خود راهنما و هدایتگری دارد و راه تو را ادامه می دهد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز برای آنکه راهنما و هدایتگرِ پس از خود را هم معرفی کرده باشد، درگفتاری می فرماید:

مَنْ یریدُ اَنْ یحْیی حَیاتی و یمُوتَ مَوْتی و یسْکُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتی وَ عَدَنی رَبّی فَلْیتَوَلَّ علی بن ابیطالب فَاِنَّهُ 
لَنْ یخْرِجَکُمْ مِنْ هُدی و لَنْ یدْخِلَکُمْ فی ضَلالَةٍ.(16)

هر کس که می خواهد آنگونه که من زندگی کردم زندگی کند و آنگونه که من می میرم، بمیرد، و در بهشت برینی که خدای من آن را وعده داده است، جای گزیند، باید ولایت علی را بپذیرد. چرا که او هرگز شما را از راه هدایت برون نمی برد و به گمراهی وارد نمی سازد.

و از این رو است که علی علیه السلام فرمود:

رَسُول اللّه الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهادی.(17)

پیامبر همان بیم دهنده است و من هدایت کننده.

زیرا او دیده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی دست بر سینه خود گذارد و فرمود:

أنا المُنذِر یعنی من بیم دهنده هستم آنگاه دست بر شانه علی نهاد و فرمود:

اَنتَ الهادی یا عَلی، بِکَ یهتَدی المُهَتدونَ مِن بَعدی.(18)

ای علی تویی راهنمای امّت، و به تو راه یافتگانِ پس از من هدایت می یابند.

 ایه ولایت

اِنَّما وَلیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُون. وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.<\/h2>

سر پرست و ولی شما فقط خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که، نماز بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند. و هرکس سر پرستی و ولایت خدا و رسول او و این مؤمنان را بپذیرد - البته از حزب خداست - و حزب خدا پیروز است.<\/h2>

مائده / 55-56

عبد الله بن سلام از دانشمندان یهودی بود که با تنی چند از دیگر یهودیان، مسلمان شده بود. یک روز او و یارانش نزدیک نماز ظهر به حضور پیامبر رسیدند و با آن حضرت به گفتگو نشستند. آنها به پیامبر گفتند:

فاصله خانه های ما از مدینه دور است، و ما در میان یهودیان، بی سرپرست و بی پناهیم. آنها از اینکه ما مسلمان شده ایم و شما را تصدیق کرده ایم، ناراحت هستند و با ما دشمنی می ورزند، و سوگند یاد کرده اند که با ما قطع رابطه کنند. اکنون به وجود شما پشتگرمیم، و به زیارت شما دلخوشیم. اما نمی دانیم پس از شما چه کنیم؟ حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام در زمان حیاتش، یوشع بن نون را به عنوان جانشین خویش معرفی کرد، تا مردم بدانند پس از او به چه کسی مراجعه کنند و به وجود چه فردی دلگرم باشند. اکنون شما چه کسی را به عنوان جانشین پس از خود معرفی می فرمایید؟ در این هنگام، امین وحی بر پیامبر فرود آمد وعرض کرد:

سرپرست و ولی شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند.

این پاسخ برای عبد الله و همراهان او واضح و روشن نبود. چه کسانی بر پا دارنده نمازند؟ چه کسانی در حال رکوع زکات هم می پردازند، تا ولی و سرپرست ما پس از پیامبر باشند؟ اینجاست که پیامبر باید مصداق روشنی را از این کلام بیان فرماید. از طرفی وقت ادای فریضه ظهر فرا رسیده بود.پیامبر از جا برخاست و همراه با عبدالله و یارانش به سمت مسجد آمدند.

از آن سو در مسجد هم حادثه مهمّی رخ داده بود. حضرت علی علیه السلام پیش از شروع نماز ظهر، مشغول خواندن نماز نافله بود، که فقیری به مسجد آمد، و از کسانی که در مسجد بودند تقاضای کمک کرد. هیچکس حاجت او را برآورده نساخت. ناگاه متوجه شد فردی در حال رکوعِ نماز با دست اشاره می کند. شتابان به سوی او رفت و تقاضای خود را تکرار کرد. علی علیه السلام در همان حال رکوع، انگشتری خود را که هزار دینار ارزش داشت، از انگشت خویش بیرون آورد و به آن مرد فقیر بخشید. آن انگشتر را پیش تر، نجاشی پادشاه حبشه به پیامبر هدیه داده بود و پیامبر هم آن را به علی علیه السلام بخشیده بود. وقتی پیامبر و همراهانش به مسجد رسیدند مرد فقیر را دیدند که با خوشحالی بسیار در حال خروج از مسجد است.

پیامبر از او پرسید: ایا کسی چیزی به تو بخشیده است؟

مرد فقیر عرض کرد: آری یا رسول الله آن مرد که در حال نماز است این انگشتر را به من بخشید.

آنگاه پیامبر ایه ای را که لحظاتی پیش بر او نازل شده بود، و از این حادثه خبر می داد، بر عبدالله بن سلام و همه مسلمانانی که در مسجد حاضر بودند، تلاوت فرمود.

و سپس افزود: «علی بن ابیطالب وَلیکُمْ بعدی» یعنی پس از من علی بن ابیطالب ولی شماست.

پس از آن عبد الله و همراهانش که مطلوب خود را یافته بودند، به ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام شهادت دادند. آنگاه امین وحی بار دیگر بر پیامبر نازل گشت و بشارتی برای مؤمنان به ارمغان آورد که:

وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّه هُمُ الْغالِبُونَ.

دانشمندان پیرو مکتب خلفا ضمن اشاره به ماجرای 
عبد الله بن سلام در کتب معتبر خود(19)، نقل دیگری از ابوذر، صحابی رسول خدا نیز آورده اند. او نیز پس از بیان داستان انگشتری، 
می گوید: پیامبر دست به دعا برداشت و عرض کرد:

 خداوندا ، برادرم موسی علیه السلام از تو اینچنین درخواست نمود که:

«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدری، وَ یسِّر لی أمْری، وَ احْلُلْ عُقْدهً مِنْ لِسانی یفْقَهوُا قَوْلی، وَاجْعَل لی وَزیراً مِن أَهلی، هارُونَ أَخی، أُشْددْ بِهِ أزری، وَ أَشْرِکْهُ فی أَمری»

پروردگارا، سینه ام بگشای، و کارم را آسان گردان، و گره از زبانم باز کن تا سخنم را دریابند، و برای من وزیری از خاندانم تعیین فرما، هارون برادرم را برای این کار قرار ده، تا پشتم به او گرم و استوار باشد، ودر کارم وی را شریک گردان. آنگاه به او وحی کردی که ما بازوانت را به برادرت نیرومند می سازیم و برایتان قدرتی قرار می دهیم تا با شما برابری نکنند. پروردگارا اینک من محمد پیامبر تو و حبیب تو هستم. تو نیز سینه ام را بگشای و کارم را آسان گردان و «علی» از خاندان مرا وزیر من قرار ده تا پشتم به او استوار گردد.

ابوذر می گوید: از پس این دعا بود که جبرئیل از سوی خداوند نازل شد و گفت:

ای محمد بخوان « إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...»(20)

از کلمه «انّما» به معنی فقط در ابتدای ایه چنین برداشت می شود که ولایت و سرپرستی منحصر است به خدا و رسول و مؤمنانی که در حال رکوع نماز، صدقه بپردازند. و البته هیچکس هم جز علی بن ابیطالب علیه السلام این ویژگی را پیدا نکرد. هر چند در ایه این مفهوم بالفظ جمع آمده است (الّذین آمنوا ...) امّا تنها یک نفر شایسته چنین نشان و مقامی گردید.(21)

همچنین کلمه «ولی» در ایه به معنی سرپرست است نه دوست و نه یاور، زیرا در غیر اینصورت با کلمه اّنما و حصر در ایه سازگاری نخواهد داشت. چه که دوستان و یاوران اهل ایمان منحصر به همین سه گـروه خواهند شد، و این در حالی است که اهل ایمان، دوستان و یاوران دیگری نیز دارند. مانند: ملائکه و یا مؤمنانی که دارای این نشانه هم نیستند و یا حتی افرادی غیر مسلمان همچون نجاشی که وی نیز مسیحی بود و مسلمانان را پناه داد. خداوند در سوره ممتحنه ایه 8، دوستی مسلمانان را با کافرانِ بی آزار، نهی نکرده است.(22)

از سوی دیگر حتی اگر فرض کنیم ایه ولایت، در میان ایاتی است که مربوط به هم هستند، این فرض نیز ثابت می کند که مراد از ولایت در این ایات هم با معنی سرپرست و اولی به تصرف بودن سازگاری بیشتری دارد. چرا که در ایه 51 می فرماید :

« ...هرکس ازشما که یهود ونصاری را ولی خود قراردهد ، ازآنها خواهد بود ... »

این بیان نشان می دهد که صرف دوستی نسبت به یهود و نصاری مورد نظر نیست، بلکه مطلب بالاتر از آن است. یعنی رابطه به گونه ای است که فرد را به جمع کافران ملحق می کند و از آنان محسوب می شود. مسلماٌ چیزی که باعث می شود فرد جزء گروه یهود و نصاری گردد، آن است که وی سرپرستی آنها را بپذیرد و آنان را در تصرف امورخویش نسبت به دیگران اولی و برتر بداند.

 از همین رو شایسته است کلمه « ولی » را حتی در ایات قبل و بعد از ایه ولایت ( ایات 51 و 57 سوره مائده ) به معنای سر پرست در نظر گرفت.

نکته دیگر اینکه، برخی گمان کردند، کلمه «راکعون» در ایه به معنای «خاشعون» است. و ایه را اینگونه ترجمه می کنند که: ولی شما مؤمنانی هستند که با خضوع و خشوع، نماز بر پا می دارند و زکات می پردازند. درحقیقت با این معنا، دو ویژگی مؤمنان (اقامه نماز و پرداخت زکات با حال خضوع) دیگر اختصاص به فرد خاصی نخواهد داشت یعنی «ولی» از انحصار خارج می گردد. و هر مؤمنی که دارای این اوصاف باشد «ولی» شما خوانده می شود. در پاسخ چنین افرادی باید گفت:

به اعتبار اغلب کتابهای لغت که مورد اعتماد مکتب خلفا نیز هست، معنای حقیقی و لغوی رکوع، همان خم شدن است .بنابراین تا زمانی که قرینه لفظی و یا معنوی در ایه نباشد، نباید رکوع را به معنای مجازی آن یعنی خضوع و خشوع ترجمه کرد.








تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:30 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ایه نجوی

یا ایها الَّذینَ آمَنوا اِذا ناجَیتُمُ الرَّسوُلَ فَقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ.<\/h2>

ای آنانکه ایمان آوردید، زمانی که با رسول خدا نجوا می کنید و راز می گویید، پیشتر از آن، صدقه بپردازید، که این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است. پس اگر (چیزی برای صدقه) نیافتید. مسلماً خداوند آمرزنده مهربان است.<\/h2>

مجادله / 12

وقتی پیامبر در جمع مسلمانان حاضر می شد، همه 
می خواستند مسائل شخصی خود را با پیامبر در میان بگذارند و با آن حضرت گفتگوی سرّی داشته باشند.

در این میان دنیا طلبان و منافقان گوی سبقت را از دیگران می ربودند. تا با این روش به پیامبر نزدیک تر شوند، و به گونه ای وانمود کنند که، ما با پیامبر سر و سرّی داریم و مورد توجه و عنایت ایشان هستیم، و آنگاه در فرصت مقتضی از این نمایش به نفع خویش بهره ببرند.

زیاده روی در پرسش های خصوصی و رازگویی با پیامبر آن حضرت را آزرده خاطر ساخته بود. بویژه آنکه در این امر طبقات پایین تر مردم و یا آنها که از شدت محبت می خواستند رعایت حال آن بزرگوار را کنند و مزاحمتی برای ایشان فراهم نسازند، سهم کمتری داشتند. تا آنکه فرمانی از جانب خداوند رسید. فرمانی در نوع خود بی نظیر! فرمانی که با آن میزان ارادت و ایمان افراد سنجیده می شد، که به راستی هم چنین شد. و باری دیگر منافقان و سست ایمانان، میدان عمل باختند و چهره واقعی خود را نشان دادند.

فرمان الهی چنین بود:

هر کس قصد دارد با پیامبر گفتگوی سرّی داشته باشد، باید ابتدا صدقه بپردازد، آنگاه به رازگویی بنشیند. امّا آنکه تهی دست است از این کار معاف خواهد بود و گناهی بر او نیست.

این فرمان، هم به نفع فقرا و مستمندان بود و هم کسانی را که ادّعای ایمان داشتند و بر گرد پیامبر جمع شده بودند امتحان
می کرد. ایا خواهان دنیا هستند؟ یا آنکه دوستدار واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله ،کدامیک را برمی گزینند؟

آنها که دلی پاک و ایمانی خالص دارند، در هر شرایطی پیامبر را برمی گزینند، و آخرت را بر دنیا ترجیح می دهند. وه که چه امتحان زیبایی!

همان کسانی که تا چندی قبل در رازگویی با پیامبر از یکدیگر سبقت می گرفتند، اکنون خبری از آنان نیست. راستی کجا رفتند و به چه روی آوردند؟ چرا از گرد پیامبر پراکنده شدند؟! ایا واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله را رها ساختند و به درهم و دینار دنیا دل بستند؟! آری، حتی به کمترین مقدار تصدّق هم تن در ندادند، مثلاً به اندازه یک دانه خرمای خشکیده و یا حتی کمتر از آن!

آنها هم که ماندند یا از تهی دستان بودند که معاف شده بودند و یا از نافرمانان و گنهکاران، چرا که در عین توانمندی و دارندگی، نجوا می کردند بی آنکه از قبل صدقه ای داده باشند.

پس در میان مسلمانان، ایا فرمانبری پیدا نشد که به این فرمان، جامه عمل پوشانده باشد؟

ایا کسی نبود که نجوای با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را با صدقه ای خریداری کرده باشد؟

چرا، تو گویی یک نفر بود. آری یک نفر و تنها یک نفر! در میان آن جماعت، تنها امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که این فرمان را پذیرفت و بدان جامه عمل پوشانید.

حال از زبان خود ایشان بشنویم:

در قرآن ایه ای(8) وجود دارد که کسی قبل از من به آن عمل نکرده است و پس از من نیز کسی بدان عمل نمی کند. موجودی من یک دینار بود، آن را به ده درهم تبدیل نمودم. پس هر گاه می خواستم خدمت پیامبر بروم و با ایشان نجوا کنم، یک درهم از آن را صدقه می دادم. این کار را تا ده بار تکرار نمودم، تا اینکه فرمان دیگری از جانب خدا آمد و این حکم را نسخ نمود. و بدینسان کس دیگری جز من به آن ایه جامه عمل نپوشانید.(9)

ایه ای که با نزول آن، حکم ایه نجوی «مَنسوخ» گردید این است:

ءَاَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویکُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ 
لَمْ تَفْعَلوُا وَ تابَ اللّهُ عَلَیکُمْ فَاَقیمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبیر بِما تَعْمَلُونَ.(10)

ایا (از تنگدستی) ترسیدید که پیش از هر بار نجوا صدقه بپردازید؟ حال که از عمل بدانچه مکلّف شدید سرباز زدید و صدقه نمی دهید و خدا هم از این نافرمانی شما در گذشت، پس در امتثال سایر تکالیفش بکوشید: نماز بر پا دارید و زکات اموال خود را بپردازید و فرمان خدا و رسولش را گردن نهید. و این در حالی است که خدا بدانچه انجام می دهید آگاه است.

این ایه را «ناسخ» ایه نجوی گویند. چون حکم ایه نجوی را منسوخ نمود. حکم «منسوخ» تنها در محدوده زمانی خاصی قابل اجرا است، و با آمدن حکم جدید(ناسخ) مهلت اجرا و انجام آن به سر می رسد.

ایه خیر البریة

اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ.<\/h2>

همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهترین مردمانند.<\/h2>

بینه / 7

جابر بن عبد الله انصاری از یاران خوب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او نقل می کند:

روزی در حضور پیامبر نشسته بودیم. ناگاه پیامبر از دور علی علیه السلام را دید که به سوی او می اید. پس فرمود:

وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ.

سوگند به خداوندی که جان من در دست اوست، این علی و پیروان او براستی که روز قیامت از رستگارانند.

وقتی پیامبر این جمله را فرمود آنگاه ایه خیر البرّیة بر ایشان نازل شد.

از آن پس، هر گاه اصحاب پیامبر، علی علیه السلام را می دیدند که می اید، به یکدیگر می گفتند: این بهترین مردم است که می اید. ابن عباس هم نقل می کند که چون این ایه نازل گردید، پیامبر به علی علیه السلام فرمود:

هُوَ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ یوْمَ الْقِیامَةِ راضینَ مَرْضِیین.

این بهترین مردم، تو و پیروان تواند که روز قیامت هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خرسند هستند.

 علی علیه السلام خود نیز می گوید:

پیامبر به من فرمود:

«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ»؛ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ وَ مَوْعِدی وَ مَوْعِدُکُمْ الْحَوْضَ اِذا اجتمعتْ الاُمَمُ لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرَّ الْمُحَجَّلینَ.

یا علی، ایا سخن خدا را نشنیده ای که فرمود: همانا مؤمنان نیکوکار بهترین مردمانند؟ تو و پیروان تو اینچنین هستند و وعده من و شما (تو و پیروانت) روز قیامت در کنار حوض کوثر خواهد بود. آنگاه که امتها برای حساب حاضر می شوند، شما با چهره های نورانی خوانده می شوید.(11)




تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:28 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()




علی (علیه السلام)

در قرآن

ایه لیلة المبیت

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤوُفٌ بِالْعِبادِ.

و از میان مردم، کسانی هستند که جانشان را به خاطر خشنودی خدا عرضه می کنند و خداوند نسبت به اینگونه بندگان بسیار مهربان است.

بقره / 207

کافران قریش پس از ناامیدی از تغییر رویه پیامبردردعوت به اسلام، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنها این بود که گروهی از مردان قبایل مختلف قریش به خانه پیامبر یورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگیر کرده و با ضربات نیزه و شمشیر تکّه تکّه اش کنند.

حضرت جبرئیل فرشته وحی، پیامبر را از تصمیم ناجوانمردانه و وحشیانه کافران آگاه کرد و از سوی خداوند دستور آورد که همان شب از مکه خارج شود و برای فریب کافران، 
علی علیه السلام را در بستر خود بخواباند.

پیامبر، موضوع را با علی علیه السلام در میان گذاشت و از او خواست که در بستر بخوابد، تا کافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسبی، دور از دسترس کافران مخفی شود و سپس به یثرب برود.

علی علیه السلام با کمال خرسندی پذیرفت که جانش را سپر بلا سازد تا آسیبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله نرسد. علی آن شب را در بستر خوابید و همانطور که پیامبر فرموده بود، کافران پنداشتند، این پیامبر است که خوابیده است. امّا نخواستند در تاریکی شب به خانه هجوم آورند، چون ممکن بود به اشتباه افراد دیگری را در تاریکی بکشند. برای همین تا سپیده دم خانه را زیر نظر گرفتند. هنگامی که هوا کمی روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشیرهای آخته بر بستر یورش آوردند، در حالی که یقین داشتند پیامبر کشته خواهد شد. امّا همین که به بستر نزدیک شدند با کمال حیرت و حسرت دیدند این علی است که در بستر پیامبر آرمیده است!

به پاس این جانبازی و فداکاری، خداوند ایه ای نازل فرمود و در آن از این حادثه شورانگیز یاد کرد تا این ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاریخ به لَیلَةُ الْمَبیت معروف شده است، یعنی شبی که حضرت علی در بستر پیامبر خوابید. این حماسه مقدس را فخر رازی در تفسیر خود(4) چنین نقل کرده است:

نَزَِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میکائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِکَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِکَ الْمَلائِکَةَ.

این ایه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی که پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مکائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در می داد: آفرین بر تو ای پسر ابو طالب، اینک خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداکاری تو- مباهات می کند.

ایه اطعام

یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزآءً وَ لاشُکُوراً.<\/h2>

آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شرّ آن همه اهل محشر را فرا گیرد، می ترسند. و برای دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر، طعام می دهند.(5) (و گویند) ما بخاطر خدا به شما غـذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و هیچگونه سپاسی نمی طلبیم.<\/h2>

انسان / 9

ماجرا از آنجا آغاز شد که روزی حسن و حسین نور چشمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مریض شدند. خانواده علی هم به سفارش پیامبر برای شفای فرزندان بیمار خود نذر کردند سه روز روزه بگیرند. پس از آنکه آنها شفا یافتند، اقدام به روزه گرفتن نمودند، حتی حسنین هم به بزرگترها پیوستند و به پیروی از پدر و مادر خویش روزه گرفتند. حضرت علی علیه السلام برای افطار مقداری جو تهیه کرد و فاطمه علیها السلام با قسمتی از آن برای افطار روز اوّل چند قرص نان تهیه کرد. امّا همان شب هنگام افطار، فقیری در خانه آنان را کوبید و گفت:

«ای اهل بیت محمد، من مسلمانی هستم بیچاره و مسکین، از آنچه خودمی خورید به من بدهید ومرا اطعام نمایید. خدا شما را از طعام های بهشتی اطعام کند.»

حضرت علی علیه السلام غذای خود را به آن فقیر داد. به پیروی از آن حضرت، اهل خانه هم هر یک سهم خویش را به فقیر دادند و با آب افطار کردند.

روز دوم فاطمه علیها السلام بخش دیگر از جو را آرد کرد و با آن نان پخت. حضرت علی نماز مغرب را با پیامبر خواند و به منزل آمد تا افطار کند. فاطمه نان های پخته شده راهمراه با آب و اندکی نمک زبر، در برابر روزه داران نهاد. و چون نزدیک شدند تا تناول نمایند، صدایی از پشت در به گوش رسید که:

«سلام بر شما ای اهل بیت محمد، من یتیمی مسلمان هستم. پدرم روز نبرد احد در رکاب رسول خدا شهید 
شده است. اکنون گرسنه ام. مرا طعام دهید، خداوند شما را از طعام های بهشتی نصیب گرداند.»

لقمه ها به سفره بازگشت. و باز هر چه در سفره داشتند به آن یتیم درمانده دادند و خود گرسنه خوابیدند، در حالیکه جز آب چیزی نچشیدند.

برای شب سوم، حضرت فاطمه با آخرین قسمت جو نیز چند قرص نان تهیه کرد. این بار نیز هنگام افطار، اسیری گرسنه درِ خانه را کوبید و از آن خانواده کَرم، غـذا خواست. آن شب هم آنان با آب افطار کردند و آنچه خود بدان نیاز داشتند، برای خشنودی خدا، ایثار نمودند.

گرسنگی بیش از حد آنان را به رنج افکنده بود. نور چشمان پیامبر از شدت گرسنگی برخود می لرزیدند. ضعف و ناتوانی وجود آنها را فرا گرفته بود. رسول خدا صلی الله علیه وآله چون این منظره را دید و از ماجرا آگاه شد، بر حال آنها رقت نمود و گریست. سپس دست به دعا بلند کرد و عرضه داشت:

«بار خدایا اینها خاندان منند که از گرسنگی به خطر افتاده اند، پروردگارا بر ایشان رحم فرما و اینان را بیامرز، خدایا ایشان را حفظ نما و فراموششان مکن.»

آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت:

«ای محمد، خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: دعای تو را درباره آنها مستجاب کردم و آنها را سپاس می گویم و از آنان خشنود هستم.»

سپس ارمغان تازه خویش را بر پیامبر خواند که همان ایات سوره انسان است.(6)

در ایات مزبور به این ماجرای خدا پسندانه و انسان دوستانه اشاره شده است. پس از آن جبرئیل طبقی از غذاهای لذیذ و مطبوع بهشتی برای ایشان آورد و آنان را اطعام نمود.

ابن عباس می گوید:

نَزَِلتْ هذه الایه فی علی بن ابیطالب و فاطمةَ بنت رسول الله.(7)

این ایه (وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ...) در شأن حضرت علی بن ابیطالب و فاطمه دختر رسول خدا نازل شده است.

گفتنی است ایثار، زمانی محقق می شود که فرد در عین احتیاج و نیاز شخصی، از نیاز خود چشم پوشد، و میل وخواسته دیگری را بر میل و خواسته خود ترجیح دهد، و نیاز او را بر آورد، هرچند برای خودش ضرر و زیان مادی همراه داشته باشد. مانند ماجرای آن هفت نفری که در روز نبرد احد از شدت جراحت و خونریزی تشنه شده بودند، برای رفع عطش آنها آبی آوردند، که تنها برای یک نفر کافی بود. اولی گفت: به فلانی بده که از من تشنه تر است. ودومی گفت: به آن دیگری برسانید که او از من تشنه تر است تا هفت نفر، سر انجام همگی شهید شدند در حالیکه هیچیک از آنها جرعه ای هم نیاشامید. بدین ترتیب روشن می شود، آن کسانی که ماجرای ایثار خانواده علی و نزول ایات مربوط به آن را غیر واقعی و بدور از عقل! می پندارند، حقیقت معنای ایثار را نفهمیده اند. آنها می گویند: مگر می شود انسان عاقلی، درست پس از بیماری فرزندان، این مقدار به خود وخانواده اش سخت بگیرد، تا جایی که نزدیک باشد از شدت گرسنگی از پای درایند؟! آری، می شود. به یقین آنها که حقیقت ایثار را فهمیده اند، این ماجرا را هم تصدیق می کنند. همانطور که علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان پیرو مکتب خلفا نیز تصدیق نمودند و آن را نقل کردند. نکته دیگر اینکه، شرکت فرزندان در ادای نذر والدین و نیز ایثار هر یک، کاملا به انتخاب خود آنها بوده است. از این رو سخت گیری والدین به حساب نمی اید.







تاریخ : جمعه 89/5/22 | 12:26 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.