سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

چهل پرسش دانشمندان مقیم نیویورک از علامه طباطبایی(ره) - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

در سال 1383 هجری قمری هر یکی از دانشمندان ایرانی مقیم نیویورک (آمریکا) پرسش های گوناگونی در زمینه های مختلف اسلامی از استاد علامه حضرت آقای طباطبائی نموده بود که معظم له پاسخ همه آنها را نوشته و یک جا به آن دانشمندان ایرانی فرستادند.

مایه مسرّت است که در این کتاب مجموعه آن پرسش ها و پاسخ ها که نسخه ای از آنها در اختیار ما قرار داشت، در معرض استفاده علاقه مندان به پژوهش های علمی و بررسی های اسلامی قرار گیرد.

1. آیا زن و مرد در قانون اسلام مساوی هستند؟ 2. آیا زن می تواند در سیاست و کارهای مملکتی دخالت کند و با مرد مساوی باشد؟

در آغاز پیدایش اسلام جامعه بشری در خصوص زن یکی از دو عقیده را داشتند: دسته ای با زن معامله حیوان اهلی می کردند. زن پیش آنان عضو جامعه نبود، ولی می شد که از نگهداریش استفاده هایی مانند استیلا و خدمت به نفع جامعه کرد.

دسته ای دیگر که متمدن تر بودند با زن معامله عضو ناقص می کردند و زن پیششان مانند کودک یا اسیر طفیلی جامعه بود و حقوقی به حسب حال خود داشت که به دست مردان اداره می شد. اسلام بود که برای اولین بار در جهانِ انسانی، عضویت کامل زن را در جامعه اعلام کرد و عمل او را محترم شمرد «من ضایع نمی کنم کار هیچ کار کننده ای را از شما، مرد باشد یا زن، همه یک آفرینش دارید»[1]. فقط در سه موضوع از موضوعات اجتماعی به زن در اسلام- حق دخالت داده نشده: حکومت و قضاوت و جنگ به معنای کشتار (نه سایر قسمت های مربوطه) که حکمت آن- چنان که از مدارک دینی به دست می آید- این است که جنس زن موجودی است عاطفی و احساسی به خلاف مرد که موجودی تعقلی است و این سه موضوع مربوط به تعقّل می باشد نه احساس و بدیهی است یک موجود احساسی را در کاری که صد در صد تعقلی است هیچ گونه نباید دخالت داد و طبعاً رشد نمی کند. بهترین گواه این نظر مساعی مشترکی است که عالم غرب در تعلیم و تربیت مشترک مرد و زن به کار می برد، مع الوصف تا کنون در این سه بخش از شئون اجتماعی نتوانسته رقم قابل توجهی از زنان بار بیاورد و در فهرست نوابغ قضاوت و سیاستمداران و سرداران جنگی نسبت زنان به مردان بسیار ناچیز است، چه برسد به تساوی (برخلاف مثلًا پرستار و رقّاص و ستاره سینما و نقاش و آهنگ ساز).

3. چرا ارث به زن کمتر از مرد می رسد؟

زن روی هم رفته در اسلام از ارثیه، یک سهم و مرد دو سهم می برد و (چنان که در روایت است) سببِ آن این است که هزینه زندگی زن به عهده مرد (شوهر) است و این حکم نیز از عاطفی بودن زن و تعقّلی بودن مرد سرچشمه می گیرد. توضیح این که:

در هر عصر، ثروت روی زمین متعلق به نسلی است که در آن عصر زندگی می کنند و نسل بعدی جایگزین نسل قبلی گردیده، موجودی ثروت را به وراثت خواهند برد و چون روی هم رفته آمار زن و مرد پیوسته متفاوت است، از نظر اسلام مالکیت 23 ثروت عمومی از آنِ مرد و 13 آن متعلق به زن خواهد بود و از طرف دیگر بر اثر عهده دار بودن مرد نسبت به هزینه زن، با مرد در سهم وی بالمناصفه در مصرف شریک می باشد در حالی که 13 ثروت را که سهم خودش است دارد و در نتیجه 23 ثروت از جهت مصرف در اختیار زن و 13 در اختیار مرد قرار می گیرد و در نتیجه 23 ثروت از جهت مالکیت از آنِ تعقّل 13 از آنِ عاطفه و بالعکس 23 از جهت مصرف از آن عاطفه و 13 از آنِ تعقّل می باشد و این خود بهترین تقسیم عادلانه است. گذشته از این که این ترتیب در تشکیل خانواده آثار عمیق و نافع دارد. چنان که در پاسخ بند 11 نیز اشاره خواهد شد.

4. چرا حق طلاق در اختیار مرد است؟

از لحن بیانات دینی برمی آید که این مسئله نیز مربوط به تعقّلی بودن مرد و احساسی بودن زن می باشد و در عین حال در شرع اسلام راه هایی وجود دارد که به وسیله آنها زن می تواند در موقع ازدواج اختیارات مرد را تا حدی محدود سازد یا برای خود اختیاراتی برطلاق کسب کند.

5. آیا زن می تواند در امور اقتصادی و مالی مستقل باشد؟

زن در اسلام در امور اقتصادی و مالی مربوط به خود استقلالی کامل و تام دارد.

6. چرا مرد می تواند چند زن اختیار کند؟

البته معلوم است که اسلام، تعدّد زوجات را ایجاب نکرده است، فقط اجازه داده است که مرد با بیشتر از یک زن تا چهار زن ازدواج نماید، آن هم فقط در صورتی که بتواند در میان آنان با مساوات و عدالت رفتار نماید و چنین حکمی تنها زمینه می خواهد، یعنی باید به طوری باشد که نظم جامعه به واسطه کمبود زن و تراکم مردان به این امر مختل نشود و هرج و مرج لازم نیاید. اما از ناحیه مردان واضح است، زیرا بر اثر این که مسکن و هزینه زندگی زن و اولاد به عهده مرد است و عدالت شرط شده، اقدام به این امر تنها برای معدودی از مردان مقدور است نه برای همه. از طرف دیگر نیز پیوسته طبیعت و حوداث خارجی از جنس زن صلاحیت دار برای ازدواج، بیشتر از مرد تهیه می کند.

اگر سال معینی را مبدأ قرارداده، موالید متساوی زن و مرد را مقایسه کنیم، در سال شانزدهم عدد زنانی که صلاحیت ازدواج دارند هفت برابر مرد صلاحیت دار خواهد بود و در سال بیستم عدد زن با عدد مرد- به نسبت 11- 5 خواهد بود و در سال بیست وپنجم تقریباً سال معمولی ازدواج است به نسبت 16- 10 خواهد بود و اگر در این صورت عدد مردان کثیرالزوجات را 15 فرض کنیم هشت درصد مردان دارای یک زن و بیست درصد دارای چهار زن خواهند بود و در سال سی ام بیست درصد مردان دارای سه زن خواهند بود.

گذشته از آن، عمر زن بیشتر از مرد است و پیوسته زنِ بیوه در جامعه، بیشتر از مرد زن از دست داده است. گذشته از آن، تلفات جانی در مردان به نسبت قابل توجهی بیشتر از زنان است و مخصوصاً تلفات سنگین جنگ های مهم و عمومی بر این مطلب، گواه خوبی است. در این چند سال اخیر در روزنامه ها و مجله ها مکرّر خواندیم که جمعیت زنان آلمانی از دولت تقاضا کرده اند که قانون تعدد ازدواج اسلام را در آلمان اجرا کرده، بدین وسیله نیاز زنان بی شوهر را رفع نماید، ولی دولت به علت مخالفت کلیسا اجابت نکرد.

از طرف دیگر، مخالفت زنان با تعدد ازدواج، مستند به یک احساس غریزی طبیعی نیست، زیرا مردانی که زن دوم یا سوم و چهارم می گیرند به زور نمی گیرند و زنانی که زن دوم و سوم یا چهارم می شوند از آسمان نباریده اند و از زمین نروییده اند، بلکه از همین زنان معمولی می باشند و همین رسم، صدها و هزارها سال در میان بسیاری از ملل و اقوام دایر بوده، نه فساد غریزه ای لازم آمده و نه کمبودی در جنس زن حس شده است.

7. آیا قبول دارید که دین اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دین باید مطابق خواست زمان و مکان باشد؟

این که «اسلام نتوانسته است گذشت زمان را درک کند و دینی مطابق خواست زمان و مکان باشد» سخنی است که به تفکر شعری شبیه تر است تا تفکر فلسفی. زمان و مکان تغییری نکرده که موجب تغییر قوانین اجتماعی انسانی باشد: روز و شب همان روز و شب است و زمین و هوا و غیره همان اند که هزاران سال پیش بودند. آنچه هست طرز زندگی انسان با پیشرفت روزافزون خود تغییر کرده و روز به روز به توقعات و خواسته های انسان افزوده یا تغییر داده و می دهد. نیروی فعاله انسان بر اثر افزایش شگرف خود، به خود جرأت می دهد که انواع خوش گذرانی ها و بهره مندی هایی که شاهان دیروز به فکرش نمی افتادند، گدایان امروز به فکرش بیفتند و بخواهند.

این تحوّل فکری در جامعه عیناً مانند تحول فکری در یک فرد است که به واسطه احوال مختلفه زندگی او پیش می آید. یک فرد بی بضاعت دست خالی تنها در فکر شکم می باشد و همه چیز را فراموش می کند. همین که نان روزانه اش تأمین شد به فکر پوشاک می افتد و پس از تأمین آن به فکر منزل و تشکیل خانواده و پس از آن اولاد و پس از آن توسعه زندگی و تکثیر ثروت و بسط افتخارات و تشریفات و خوش گذرانی های گوناگون و به همین ترتیب قوانین اجتماعی امروز خواست اکثریت افراد جامعه را پشتوانه خود قرار می دهد اگر چه مطابق مصلحت واقعی جامعه نیز باشد و خواست اقلیت را بی اثر می شمارد اگرچه مطابق مصلحت واقعی جامعه نیز باشد. ولی طرز تفکر اسلامی جز این است. اسلام در تشریعات خود انسانی طبیعی (به اصطلاح قرآن کریم فطرت انسانی را) پشتوانه قرار می دهد؛ یعنی ساختمان وجودی انسان را با تجهیزات ویژه ای که به آنها مجهّز است مدّ نظر قرار می دهد و نیازمندی هایی که این ساختمان با تجهیزات خود نشان می دهد مراعات نموده، در برابر آنها قوانین مربوطه وضع می کند. در نتیجه، نظر اسلام از قوانین موضوعه خود تأمین مصلحت واقعی جامعه می باشد، خواه باخواست اکثریت وفق دهد و خواه نه و همین قوانین است که اسلام آنها را به نام شریعت نامیده و قابل تغییر و تبدیل نمی داند، زیرا پشتوانه آن آفرینش طبیعی انسان است و قابل تغییر نیست و تا انسان، انسان است نیازمندی های طبیعی آن ثابت می باشد. اسلام غیر از قوانین ثابته خود (شریعت) مقررات قابل تغییر نیز دارد و آن مقرراتی است که مربوط به تحولات زندگی است و بر اثر پیشرفت مدنیت و نسبت این مقررات قابل تغییر به قوانین شریعت، مانند نسبت قوانین قابل نسخ مجلس شوراست به قانون اساسی غیرقابل تغییر.

اسلام به والی حکومت دینی اختیار داده در شعاع قوانین شریعت، در مورد لزوم، طبق مصلحت وقت و با صوابدید شوری، تصمیمات مقتضی گرفته، اجرا نماید و این مقررات تا مصلحت مقتضی است، اعتبار دارند و با ارتفاع مصلحت منسوخ می شوند، برخلاف قوانین شریعت که قابل نسخ نمی باشد. بنابر آنچه گفته شد اسلام دوگونه مقررات دارد: یکی مقررات ثابته که پشتوانه آنها طبیعت ثابت انسان است و به نام شریعت نامیده می شوند و دوم مقررات قابل تغییر که پشتوانه آنها مصلحت وقت می باشد و با تغییر و تحول مصلحت قابل تغییر می باشند؛ مانند این که بشر طبعاً از انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر بی نیاز نیست ولی سابقاً که مسافرت و پیمودن فواصل، پیاده یا به وسیله اسب و الاغ بود، وضع مقررات زیادی مورد نیاز نبود ولی اکنون که به واسطه توسعه یافتن وسایل، خطوط صحرایی و دریایی و زیرزمینی و هوایی پیش آمده، مقررات بسیار و دقیقی لزوم پیدا کرده است.

از این جا روشن است که گفتن این که اسلام گذشت زمان را درک نکرده است، بسیار بی اساس می باشد.تنها چیزی که معترضی می تواند بگوید این است که احکامی را از اسلام که بامصلحت واقعی این عصر مثلًا وفق نمی دهد نشان داده، به ثبوت برساند یا از مصلحت حکم سؤال کند. این بحث دامنه دراز دارد و تا اندازه ای که وضع این نوشته اجازه می داد تعقیب کردیم و در عین حال اگر در اطراف بحث ابهامی باقی بماند یا اشکالی بوده باشد، ممکن است تذکر بدهید تا به بحث ادامه دهیم.

8. فکر می کنید خیلی از قوانین اسلامی مطابق خواست زمان و مکان در 1400 سال پیش به وجود آمده و باید تغییر کند؟

پاسخ این پرسش از پاسخ بند گذشته روشن است و پایه تکیه گاه قوانین «شریعت» اسلام فطرت و آفرینش مخصوص انسان است نه دل خواه اکثریت افراد (نصف به علاوه واحد). خدای متعال می فرماید:«در پذیرش دین معتدل اسلام استوار باش، دینی که مطابق آفرینش است که خدا مردم را براساس آن آفریده و آفرینشِ خدایی، قابل تغییر و تبدیل نیست».[2]

9-آیا قبول دارید که حضرت زینب علیها السلام مقام ولیعهدی داشت؟

10- و اگر داشت به علاوه بقیه کارهایی که به عهده اش بود نشان این نیست که زن می تواند در اسلام پا به پای مرد پیش رود اگر لیاقتش را دارد؟

هیچ گونه مدرکی برای این مسئله نیست و اساساً در اسلام عنوانی به نام ولیعهدی نداریم و اگر منظور از ولیعهدی جانشینی باشد، طبق مدارک قطعی، جانشین امام سوم، امام چهارم است نه خواهر گرامیش حضرت زینب.

بلی از روایات درمی آید که حضرت زینب در نهضت حسینی که علیه سلطنت استبدادی یزید و ستمگران بنی امیه بود، طبق وصیت سیدالشهدا وظایف سنگینی به عهده داشت و در عمل به وظیفه، لیاقت علمی و عملی و شخصیت فوق العاده دینی خود را به ثبوت رسانید. اصولًا باید دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه به علم و تقوا (خدمات دینی فردی و اجتماعی) است و سایر امور که در اجتماعات دیگر وسیله امتیاز و نفوذ می باشند، مانند ثروت و عظمت، عشیره و اتباع و شرافت خانوادگی و تصدی مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکری هیچ گونه ارزش و امتیازی ندارند که ملاک افتخارشان گردیده و آنان را مافوق دیگران قرار دهد. در اسلام هیچ امتیازی را نباید ملاک نفوذ اعمال قدرت قرار داد. بنابراین یک بانوی اسلامی می تواند در امتیازات دینی پا به پای مردان پیش رود و اگر عُرضه داشته باشد از همه مردان جلو افتد، چنان که می تواند به استثنای سه مسئله حکومت و قضا و جنگ، در همه مشاغل اجتماعی با مردان شرکت نماید. خدای متعال می فرماید:«گرامی ترین شما پیش خدا با تقواترین شماست»[3].و می فرماید:«هرگز کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابر نمی شوند»




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 98/9/3 | 11:17 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.